۱۳۹۹ بهمن ۱۲, یکشنبه

ارتباط مستقیم مهدی سامع جامعه خروشان و بن بست رژیم۱۲بهمن

https://www.youtube.com/watch?v=-K-tfesEKu0
ارتباط مستقیم مهدی سامع جامعه خروشان و بن بست رژیم۱۲بهمن-
https://twitter.com/ertebatm2013​
#WeStand4FreeIran​ #ایران​ #COVID2019​
#کانونهای_شورشی​ #مریم_رجوی​

۱۳۹۹ بهمن ۱۰, جمعه

مصاحبه تلویزیون الحدث با فرزین هاشمی:اسرار شبکه جاسوسی رژیم ایران در اروپا با مدیریت اسدالله اسدی در دادگاه آنتورپ افشا شده

 

 


 

مصاحبه تلویزیون الحدث با فرزین هاشمی:

اسرار شبکه جاسوسی رژیم ایران در اروپا با مدیریت اسدالله اسدی در دادگاه آنتورپ افشا شده است

فرزین هاشمی

طرح تروریستی برای انفجار گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در پاریس که هدف اصلی آن خانم مریم رجوی بود به تأیید خامنه‌ای و شورای عالی امنیت رژیم به ریاست روحانی رسیده بود

 

زمان آن رسیده که دولتهای اروپایی با اتخاذ سیاست قاطع حق مردم و مقاومت ایران برای تغییر در ایران را به‌رسمیت بشناسند

 

تلویزیون الحدث در گزارشی از آخرین وضعیت پرونده اسدالله اسدی دیپلمات تروریست رژیم و سه مزدور جنایتکار همدست آن گفت: اسدالله اسدی مدیریت یک شبکه جاسوسی در اروپا را به عهده داشته است که اسرار آن اخیراً فاش شده است.

فرزین هاشمی با افشای جزئیات مهمی از شهادتش در برابر دادگاه آنتورپ در بلژیک گفت: من در جریان محاکمه در دادگاه حضور داشتم. این یک طرح تروریستی و هدفش مریم رجوی پرزیدنت منتخب مقاومت ایران بود. اسدالله اسدی و سه همکارش در این طرح تروریستی دست داشتند. اسدی بمب را از ایران با هواپیما آورده و آنرا در لوکزامبورگ به دو مجری انفجار تحویل داده‌است.

شورای ملی مقاومت ایران در جریان تحقیقاتش اطلاعات مشروحی را به‌دست آورده از جمله این‌که تصمیم‌گیری بر سر این طرح تروریستی در شورای عالی امنیت ملی به ریاست حسن روحانی ـ رئیس‌جمهور رژیم ـ اتخاذ شده و خامنه‌ای نیز آن را تأییدکرده است. متعاقباً وزیر اطلاعات در هماهنگی با وزارت‌خارجه فرمان اجرای این طرح را صادر کرده است. هم‌چنین اطلاعات دیگری به دادگاه ارائه شد مبنی بر این‌که اسدی برای انجام چنین حملات تروریستی پولهای کلانی را به همکارانش می‌داده است و آنها حداقل از یک‌سال قبل برای این عملیات طراحی کرده بودند. همه این جزئیات در دادگاه ارائه شد و مورد توجه قرار گرفت به‌طوری‌که وکیل اسدی هیچ توجیهی نداشت که از خود یا مزدورش یا موکلش دفاع کند. لذا تنها حرفش این بود که موکلش یک دیپلمات است و از مصونیت دیپلماتیک برخوردار است. اما این بهانه رد شد زیرا اطلاعات دیگری به دادگاه ارائه شد مبنی بر این‌که این یک اقدام فردی از سوی اسدالله اسدی نبوده بلکه این یک تصمیم اتخاذ شده از سوی رژیم ایران بوده که همین امر ما را به موضوع تروریسم بین‌المللی رهنمون می‌کند. از این‌رو مقاومت ایران تأکید دارد که مجری واقعی این جنایت رژیم ایران است که باید به پای میز عدالت کشانده شود.

 

فرزین هاشمی نماینده شورای ملی مقاومت در دادگاه آنتورپ افزود: بر اساس دلایل متقن ارائه شده در دادگاه و هم‌چنین اطلاعاتی که به‌منظور انجام تحقیقات گردآوری کرده بودیم، دادستان در کیفرخواست خود خواهان ۲۵سال زندان برای اسدی و ۲۰سال برای دو همکارش شد. ما امیدواریم که دادگاه برای آنها حکم به سالهای طولانی زندان بدهد.

اما روند قضایی تنها یک جنبه از موضوع است. واقعیت این است که به اثبات رسید رژیم ایران و وزارت امور خارجه و وزارت اطلاعات بی‌واسطه در این عمل تروریستی دست داشته‌اند. لذا زمان آن رسیده که دولتهای اروپایی اقدامات مناسبی را برای در پیش گرفتن سیاستی قاطع در قبال رژیم ایران اتخاذ کنند. زیرا این رژیم طی ۴۰سال گذشته در تروریسم موجود در خاک اروپا و در کارهای تروریستی در منطقه و کشورهای همسایه ایران دست دارد. اما این دفعه اول است که یک دیپلمات چنین عمل تروریستی را انجام می‌دهد و با دستانی آلوده به خون دستگیر می‌شود. لذا ما انتظار داریم که اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی در مورد سیاست‌هایشان و تعامل با رژیم ایران بازنگری کنند و در کنار مردم ایران بایستند. برای دستیابی به یک راه‌حل به‌رسمیت شناختن حق مردم ایران برای تغییر و به‌رسمیت شناختن مقاومت ایران، به نفع منطقه به منزله شروع مرحله صلح و آرامش در منطقه است. این امر صرفاً مربوط به تروریسم در اروپا نمی‌شود بلکه بحث بر سر رژیمی است که بر سرکوب داخلی و صدور تروریسم و بنیادگرایی به‌عنوان دو پایه برای بقای خود متکی است. این رژیم در ضعیف‌ترین وضعیت خود قرار دارد. مردم در سراسر کشور با خواست پایان این دیکتاتوری به اعتراض بر می‌خیزند. راه‌حل نهایی به‌دست مردم ایران است و کشورهای منطقه و کشورهای جهان باید در کنار مردم ایران بایستند.

 

 [ Photo ]
🔴https://ertebatmostaghim.blogspot.com/2021/01/blog-post_56.html
گزارش زود دویچه سایتونگ:سفرهای مرموزاسدی به کشورهای مختلف #اروپایی و هدایت شبکه‌ای از #جاسوسان در۱۱کشور
https://twitter.com/ertebatm2013
 #مسعود_رجوی   #WeStand4FreeIran     #ایران     #مریم_رجوی
    #کانونهای_شورشی

سلام لطفا- توییتر- تلگرام. و ارتباط مستقیم سیمای آزادی ویژه آخرین اخبار #ایران را فالو کنید  
https://www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim-1052371034793113/
https://twitter.com/ertebatm2013
https://telegram.me/Ertebat_M
یوتوبhttps://www.youtube.com/user/ertebatm
وبلاگhttps://ertebatmostaghim.blogspot.com/
 #مسعود_رجوی   #WeStand4FreeIran     #ایران     #مریم_رجوی
    #کانونهای_شورشی  

۱۳۹۹ بهمن ۸, چهارشنبه

گزارش زود دویچه سایتونگ: سفرهای مرموز اسدالله اسدی به کشورهای مختلف اروپایی و هدایت شبکه‌ای از جاسوسان در ۱۱کشور

 


 

زود دویچه سایتونگ - سفرهای مرموز اسدالله اسدی دیپلمات تروریست رژیم ایران

کشف مدارک جدید در پرونده اسدالله اسدی

سفرهای مرموز اسدالله اسدی در کشورهای مختلف اروپایی

هدایت شبکه‌ای از جاسوسان و خبرچینان در ۱۱کشور

گزارش زود دویچه سایتونگ

در دفترچه سبز متعلق به اسدالله اسدی که به دست پلیس آلمان افتاده است

در مجموع ۲۸۹یادداشت دست‌نویس به خط لاتین و فارسی وجود دارد

که مربوط به چندین کشور اروپایی

از جمله آلمان، فرانسه، اتریش، جمهوری چک، مجارستان، بلژیک، هلند و ایتالیاست

اسدالله اسدی گاهی اوقات ۲۵۰۰یورو و در مواقعی تا ۵هزار یورو تحویل داده

پولها می‌توانسته دستمزد برای جاسوسی بوده باشد

۱۴۴ یادداشت دستنویس اسدالله اسدی مربوط به نقاطی در آلمان است

از جمله مرکز اسلامی ‌هامبورگ که از سوی امنیت داخلی آلمان تحت‌نظر است

طبق اطلاعات اداره حراست از قانون اساسی ایالت هامبورگ

این مرکز «برای صدور انقلاب اسلامی» فعالیت می‌کند

روزنامه آلمانی زود دویچه سایتونگ با عنوان «سرویس مخفی رژیم ایران، سفرهای مرموز اسدالله اسدی» نوشت: دیپلمات رژیم ایران، یک حمله بمب‌گذاری علیه اعضای مخالف در فرانسه ترتیب داده است. وی در بلژیک در حال محاکمه است، مأموران تحقیق هم‌چنین در حال پیگیری در آلمان هستند.

در تاریخ ۱ژوئیه ۲۰۱۸ -۱۰تیر۱۳۹۷ اندکی پس از ساعت ۱۳، اسدالله اسدی دستگیر شد. وی با اتومبیلی اجاره‌ای به‌سمت وین، محل مأموریت دیپلماتیک خود، به‌عنوان مشاور سوم در سفارت رژیم ایران، در حرکت بود. طی یک کنترل، پلیس ایالت بایرن متوجه شد، که این دیپلمات با حکم بازداشت اروپایی تحت تعقیب است. یک روز پیش از آن، یک زن و شوهر با یک بمب بسیار قوی در چمدان- در بلژیک دستگیر شده بودند. گفته می‌شود که اسدالله اسدی زمانی کوتاه پیش از این، بمب را به آنها را تحویل داده بود. اسدالله اسدی اکنون در آنتورپ بلژیک در حال محاکمه است.

دادستان وی را به برنامه‌ریزی برای حمله به گردهمایی مخالفان رژیم ایران در پاریس متهم کرده است. وی در حقیقت یک دیپلمات نیست بلکه یک افسر سرویس مخفی رژیم ایران است.

وی سال‌ها پیش، این زوج بلژیکی را به‌عنوان جاسوس، به خدمت گرفته و سپس در یک دیدار توطئه‌چینی در لوکزامبورگ، وسیله انفجاری همراه با دستگاه کنترل از راه دور را به آنها تحویل داده بود.

در تاریخ ۴فوریه ۱۶بهمن حکم اسدالله اسدی و هم‌چنین همدستان وی صادر خواهد شد. دادستان اخیراً برای وی تقاضای ۲۰سال زندان را کرده است. او مطمئن است، که وی با مأموریت از سوی رژیم تهران، عمل کرده است.

به باور مخالفان رژیم ایران اسدی یک جاسوس ساده نیست، بلکه یک مأمور عالی‌رتبه و هدایت کننده جاسوسان است. شاید حتی مهمترین عامل سرویس مخفی ایران در اروپا، که هدایت شبکه‌ای از جاسوسان و خبرچینان در چندین کشور را برعهده داشته است.

آیا هم‌چنین در کشور آلمان؟

اسدی احتمالاً در یازده کشور- از جمله آلمان - فعال بوده است.

هنگام دستگیری اسدالله اسدی، پلیس آلمان نه تنها یک دفترچه سیاه با نوشته‌های رمزآمیز و کد واژه‌های رمزی، که ظاهراً دستورالعمل‌هایی برای بمبگذاران بوده، را کشف، بلکه یک دفترچه یادداشت سبز رنگ ۲۰۰ صفحه‌ای را در ماشین پیدا کرده بود. در مجموع شامل ۲۸۹ یادداشتهای دستی که بسیاری از آنها به خطوط لاتین و فارسی نوشته شده که بیش از همه حاوی جزئیاتی در مورد آدرس اماکن دیدنی، فروشگاهها، رستورانها، هتلها و هم‌چنین داده‌ها و زمانها بوده است.

اسدالله اسدی، به‌طور مشخص، طبق این یادداشت ها نه تنها در اتریش، جایی که او به‌عنوان یک دیپلمات مستقر بوده، تردد بسیاری داشته، بلکه این یادداشت ها به تردد به یازده کشور از جمله فرانسه، جمهوری چک، مجارستان، ایتالیا، بلژیک و هلند اشاره دارد. بیشترین یادداشتها، ۱۴۴ یادداشت، مربوط به آلمان بوده است.

به‌طور نمونه در صفحه پنج دفترچه یادداشت، آدرس مرکز اسلامی‌هامبورگ، نوشته شده بود که از سوی اداره حفاظت از قانون اساسی تحت‌نظر است و در تلاش به "صدور انقلاب اسلامی" است.

در این دفتر یادداشت، هم‌چنین آدرسهایی در کلن، بن، هایدلبرگ، رگنسبورگ، مونیخ، برگیش گلادباخ یا کوخم همراه با آدرس هتلها، مساجد، قصرها، برجها، هم‌چنین مراکز خرید و کافه‌ها، نیز یافت شده بود.

اداره پلیس جنایی فدرال هم‌چنین توانست برخی از اطلاعات را بر اساس داده‌های دستگاه جی. پی اس، رسیدهای سوخت و رزرو هتلها بررسی کند. مأموران تحقیق دریافتند که اسدی احتمالاً همیشه پول نقد پرداخت می‌کرده و ظاهراً در سفرهایش بیش از۱۰ هزار یورو پول نقد همراه خود داشته است.

دادستان کل فدرال در کارلسروهه نیز در حال تحقیق است.

در این بین، مقامات امنیتی آلمان مجدداً علاقمند به بررسی دفترچه یادداشت سبز رنگ و سفرهای متعدد اسدالله اسدی شده‌اند. آنها در پی یافتن جواب به این سؤال هستند که آیا اسدی همکارانی در آلمان داشته است. سوءظنی که دادستان کل فدرال در کارلسروهه، که تحقیقات شخصی خود علیه این ایرانی را انجام می‌دهد، می‌خواهد از آن اطمینان حاصل کند.

بیش از دو سال پیش، در پی دستگیری در اتوبانی واقع در ایالت بایرن، رسیدهای مشکوکی در این خودرو پیدا شد که نشانگر برداشت پول نقد بوده است. گفته می‌شود که گاهی اوقات ۲۵۰۰یورو، گاهی۲۷۰۰ یورو، و در مواقعی نیز۵۰۰۰ یورو تحویل داده شده است و یک بار نیز، کسی لپ تاپ دریافت کرده است. دریافت کنندگان نامهای متداول ایرانی دارند و هنوز شناسایی نشده‌اند.

این پولها می‌توانسته دستمزد برای جاسوسی بوده باشد و گفته می‌شود که این زوج در بلژیک طی سالهای گذشته برای انجام کار خود، از سرویس مخفی رژیم ایران، چند صد هزار یورو دریافت کرده‌اند.

این واقعیت که اسدالله اسدی، یادداشتهای دقیق و دست نویس مربوط به سفرها و پرداخت پول را نزد خود نگاه داشته، به نظر، نشانه بی‌دقتی کامل برای یک مأمور سرویس مخفی با تجربه بوده است. (روزنامه آلمانی زود دویچه سایتونگ: ۲بهمن)https://www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim-1052371034793113/
https://twitter.com/ertebatm2013
https://telegram.me/Ertebat_M
یوتوبhttps://www.youtube.com/user/ertebatm
وبلاگhttps://ertebatmostaghim.blogspot.com/
 #مسعود_رجوی   #WeStand4FreeIran     #ایران     #مریم_رجوی
    #کانونهای_شورشی      

۱۳۹۹ بهمن ۷, سه‌شنبه

اولین سخنرانی مسعود رجوی پس از آزادی از زندان شاه- ۴ بهمن ۱۳۵۷

 


 

۴ بهمن ۱۳۵۷ - ۲۴ ژانویه: اولین سخنرانی

مسعود رجوی پس از آزادی از زندان

مسعود رجوی تنها بازمانده مرکزیت اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران,که همراه با آخرین دسته از زندانیان سیاسی به همت خلق قهرمان از شکنجه‌گاه های رژیم شاه آزاد شده بود، در روز چهارم بهمن سال ۱۳۵۷ اولین سخنرانی خود را در حضور ده ها هزار تن از مشتاقان دیدارش، در مسجد دانشگاه تهران ایراد نمود. مسعود رجوی در این سخنرانی گزارش کوتاهی درباره ۱۴ سال فعالیت سازمان مجاهدین خلق ایران و هفت سال اسارت و زندان به مردم ایران ارائه نمود. رجوی بر حرمت کلمه آزادی تأکید کرد و انحصارطلبی‌هایی تحت نام اسلام را محکوم دانست.

گزیده سخنرانی برادرمجاهد مسعود رجوی در مسجددانشگاه پس از آزادی از زندان رژیم شاه خائن – ۴ بهمن ۱۳۵۷

بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران

و بنام شهدای خلق، وشهدای تمامی خلق، و بویژه شهیدان دانشگاه، شهیدانی که به ما آزادی بخشیدند. آزادی، خجسته آزادی. گفتم آزادی. یعنی روح، جوهر وماهیت انسان، آن چیزی که شهدا بخاطرش جان باختند، اسرا به زندان افتادند. تبعیدیان مهاجرت کردند و خلق قهرمان قیام کرد. آزادی، این آن چیزی است که شما به ما بخشیدید.

بنابراین درراه که می آمدم فکر کردم که طبعا چیزی ندارم جز کمی حرف دل، وکمی هم درد دل  وکمی هم گزارش مربوط به ۱۴ سال فعالیت سازمان  و۷ سال زندان.

بخصوص چیزی که صبحت کردن را برایم مشکل می کند، بیان آن احساسی است که فی الواقع در قلبم وقلب تک تک برادرانم می گذرد. لحظاتی هستند که فکرنمیکنم نه تنها من، بلکه هیچکس توان وصف آنها راداشته باشد. مثلا، لحظه دستگیری، لحظات رنج وعذاب، لحظه ای که با شهیدی وداع می کنید، لبهای تبدارش را می بوسید وطنین قلبش را می شنوید، لحظه ای که با فریاد وشکنجه خواهر ویا برادرتان ازخواب می پرید ویا لحظه ای که خبرشهادت خواهر یا برادری را می شنوید. و یا لحظه ای که خلق تان قیام میکند و شما را آزاد میکند و به آغوش خلق تان باز میکند. چیزی که در خواب هم نمیدیدیم. البته از محضر دانشمندان  ادبا و شعرائی که اینجا حضوردارند، من معذرت می‌خواهم. شاید آنها بتوانند این لحظات را وصف کنند، وشاید آنهایی راکه الان اینجا می شناسم بتوانند وصف کنند. ولی فکر میکنم که خود آنها هم قبول خواهند کرد، خود آنها شاید برخلاف ما مردمان عادی این لحظات را بیشتر تجربه کردند.

 

می‌دانید وقتی ما رفتیم، تنها رفتیم.  با چشم های بسته ما را بردند. بر دستها و پاها چیزی جز زنجیر نبود. اما وقتی برگشتیم در آغوش مردممان بودیم  ودردستها مان گل بود و بر روهامان بوسه، آیا می‌شد این لحظات را وصف کرد.

جای شهیدان خالی، آنهائی که در میان ما نیستند، نه، نه، هستند. حتما هستند. اگر مزارشان ناپیداست، میلیونها مزار در سینه تک تک مردمان این زمین دائماً درحال تپش هست. چرا که شما هم، مردم هم با آنها بودید، وقتی آنها شکنجه می‌شدند، این خلق ایران بود که فریاد میکشید. وقتی درمقابل جوخههای اعدام قرار میگرفتند، این مردم ایران بودند که اعدام می‌شدند. شما در رگهای آنها جاری بودید، و آنها الان در سینههای شما هستند. پس شهیدان هستند.

مسعود رجوی - امروز آسمان غرق ستارههاست

وقتی ما رفتیم، آسمان تیره و تار بود گه گاه ستارهای درکسوت یک شهید می‌درخشید، ولی پاسداران شب بسرعت پایینش میکشیدند. ولی امروز آسمان غرق ستارههاست. همه جا شهید، کاروان کاروان شهید. وقتی رفتیم پاییز بود، زمستان بود، تک، تک لاله هائی که دستهایی سیاه آنها را پرپر میکرد. ولی امروز همه چهره شهرهای ما لاله زار است. این جوانها، زنها و مردها که هر روز برکف خیابانها افتادند  و می‌افتند.

 

ما در زندان بطور تصادفی توانستیم آن فیلم چند دقیقه‌ای را که از دانشگاه، همین دانشگاهی که خودم هم فرزندش هستم، ببینیم، لابد شما هم دیدید. خروش را دیدیم، فریاد را دیدیم، شهدا را به چشم دیدیم. آن روزدیگر دانشگاه، تنها دانشگاه نبود. شهادتگاه شده بود. زیارتگاه شده بود. آخر شما در این سالها، این دانشگاه را به معبد و محرابی برای آزادی تبدیل کرده بودید. دانشگاههای ما یکدم درسیاهترین زمانها ازخروش بازنایستادند، و نمیایستند. تبلور شرف این مردم بودند. آنقدر دامنه کار شما وسعت داشت که طنیش از میلههای فولادی  و از دیوارهای بتونی، می‌گذشت و به ما روح می‌داد. روحیه می‌داد. و زندهمان نگه می‌داشت. آخر آنها می‌خواستند که ما بپوسیم.

 

شما چه که نکردید و چه افتخاری امروز نصیب من شده، که در مقابل آگاهترین و صمیمیترین پیشاهنگان این مردم، بتوانم تعظیمم را نثار کنم. نه گارد، نه چماق بدست  و نه رگبار، نتوانست فریاد دانشگاه را خاموش کند. چرا مظهر حیات یک خلق بود. مظهر زندگی اش بود. مگر نیست که حیات چیزی نیست، جز عقیده و جهاد. درود بر دانشگاه.

و بهمین دلیل مسئولیت شما خیلی زیاد است و خیلی هم زیاد است  و هنوز طنین آن لااله الاالله را در گوش داریم. تمام خلق ایران دارد. تمام تاریخ ایران خواهد داشت. تمام جهان، شاید آن صحنه را دید وگریست. ولی می‌دانید،  تفاوت گریه شما با سوزجگر فرزندانتان در زندان چه بود؟ آخه  ما در بند بودیم، فریادکشیدن هم مشکل بود. گاه گریستن هم مشکل بود. چه می‌شد کرد.

 بما گفته بودند خلق؟ هه... هه... هه...  کدام خلق؟ به آنهایی که در زیر شکنجهها خدا و خلق را می‌طلبیدند،  خدا و خلق را به یاری می‌طلبیدند، می‌گفتند کدام خلق. بمانید و بپوسید. اینجا جزیره ثبات است! اینجا صحنه جشنهای باصطلاح جاودانگی رژیم شده بود! می‌گفتند تمام شد! دیگرخبری نیست! خبری هم نبود. درظاهر خبری نبود. ولی بیخبری هم نبود، والا این تحولات عظیم یکسال و دو سال اخیر یک لحظه که ایجاد نشد. پس همه خبرداشتند، همه درد داشتند  و همه با فرزندان مبارز و مجاهدشان همدردی داشتند، بله می گفتند  خبری نیست! کدام خلق؟ کجا؟

ولی ما می گفتیم (الیس الصبح بقریب) فرزندان شما، برادران وخواهران شما از پشت میله‌ها و از پشت پنجره‌ها نگاه میکردند. فرزندان شما برادران شما و خواهران شما و زمزمه می‌کردند (الیس الصبح بقریب) آیا صبح نزدیک نیست. (متی نصرالله) پس این یاری خدا کجاست.

 

مگر می‌شود خورشید را کشت، مگر می‌شود باد را از وزیدن باز داشت، وباران را از باریدن. مگر می‌شود اقیانوس را خشک کرد.ما می گفتیم.

مگر می‌شود بهار را از آمدن بازداشت. مانع روئیدن لالهها شد و مگرمی‌شود ملتی را تا به ابد اسیرنگه داشت؟ نه.

 

می‌شود تا ابد خلقی را در زنجیر نگه داشت؟ نه، چرا؟ خواست خداست، اراده خلق است، سنت تاریخ است، قانون اجتماع است و (لن تجدلسنه الله تبدیلا) و(لن تجدلسنه الله تحویلا) میعاد خداست، میعاد تخلفناپذیر و بله سنت خداست، سیره تاریخ است، بشارت همه انبیاء، پیامآوران، مصلحین وانقلابیون بزرگ جهان است که (خلق پیروزمی‌شود، آینده تابناک است)

 

همه قوا و استعدادات فرزند انسان از(شامگاه امکان)، قطعا به(بامداد  تحقق) خواهد پیوست. (بامدادتحقق) بدون هیچ شک، بله، بظاهر هم خبری نبود. یک روز به ما گفتند که قم قیام کرده. این زنان و مردان انقلابی قم قیام کردهاند. شهید داده اند. درود بر قم.

بعد نوبت تبریز رسید. خاطره ستار و باقر زنده شد. تبریز قهرمان، تبریز آزادی ستان، قیام کرد. در روزنامهها خواندیم. گفتند عدهای از آن طرف مرز آمدند و رفتند! عجب! ۳۶ میلیون نفر شبها از آن طرف مرز میایند به این طرف و صبحها غیب میشوند، معلوم نیست چطوری. مثل اینکه دوران جادوگران است. جادو می کنند!

بعد در روزنامه‌هایشان اعلام کردند که تمام شد. دیگر خبری نیست. به به ! یکی یکی شهرها نوبت رسید. جهرم، شیراز،یزد، اصفهان، مشهد، همدان، کرمان قیام کردند. درود به این شهرها، درود به این شهداشون، درود برجهرم، درود برشیراز، درود براصفهان، درود بر مشهد و بعد هفده شهریور، تهران بزرگ به عهد خودش وفا کرد. چه عهد خونینی. ایکاش ما می بودیم درمقابل آن صفوف. ولی شنیدیم که مادرانمان بودند. خواهرانمان بودند. آیا آن لحظه را می‌شود وصف کرد؟ احساس می‌کنید فرزندانتان در آن لحظه در چه حالتی در بند بودند، درود برتهران بزرگ.

ولی کشتار فایدهای نکرد چرا؟ از پیش، شما دانشگاهیان، شما دانشجویان وعده داده بودید. شما نشانه طلوع صبح بودید، نشانه پایان شب بودید، نشانه نسل جدیدی بودید. وعده داده بودید. بله کشتارفایده ای نکرد. همه شهرها وروستاهای ایران یکپارچه خون وآتش شده بود. حتی ماهم از پشت دیوارهای بتونی گاه شعارها را می شنیدیم.

 

موج اعتصابات، موج آن اقدامات متهورانه انقلابی، سراسر کشور را فراگرفت. بله ما می شنیدیم، جان بازیها را، فداکاریها را، کارگران نفت را، برق را، مخابرات را، همه کارگران را، بازار را، دانشگاه راه، بله ! این خلق و شما بودید که اسرایتان را میخواستید، مساله، مساله این اسیر یا آن اسیرنبود. ما بخوبی میدانستیم حرمت مردم خدشه دارشده بود.  پس اسرایشان را می‌خواستند  و گرفتند. قداست آزادی خدشه دار بود. پس می‌خواستند وگرفتند.

در آن روزها ما در زندان چه میتوانستیم بکنیم؟ جزاینکه روزی چند  نان رابرخودمان حرام کنیم ودست به اعتصاب غذا بزنیم. ولی آیا این کافی بود که آتش دل را تسلای مناسب باشد؟ هرگز و بالاخره یک روز خواندیم وشنیدیم که بت شکسته شد، تندیس ها فروکشیده شدند و خلق، اول قدم پیروزیش را برداشت. درود به این خلق قهرمان ودرود به آن شهدایش. مبارک باد، به شما گوارا باد.

ولی نکته ای راکه باید تاکید کنم ولابد همه می‌دانید. بخصوص پیشاهنگ می‌داند. بخصوص اقشار آگاه میدانند، که ما هنوز درآغازراهیم. بتی رفته، ولی بت پرستان هنوزهستند.

دراین شکی نیست که علیرغم همه فراز و نشیب ها، همه نوسانها این کشتار وکودتا، نخواهد توانست مساله را حل کند وپیروزی نهایی با خلق است.

اما مساله داخلی، مساله روابط و مناسبات نیروهای مختلف مردم با یکدیگر.  در یک کلام مساله تفرقه. اگر بپذیریم که عوامل خارجی به اعتبار و در روی عوامل داخلی عمل میکنند، پس مساله داخلی مهمتر است. پس اگر در این جبهه پیروز باشیم و موفق، مسلما پیروزیمان در جبهه جارجی تضمین شده است. ماتجارت بسیار تلخی داریم از تفرقه وتفرقهافکنان داریم. شکستهای بسیار تلخ داریم.

من نیامدم اینجا که روند خودبخودی قضایا را فقط ستایش کنم. ما نیامدیم که آنچه راکه هست و فقط هست، تاکید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد  وچه چیز هم نباید باشد.

 

مسعود رجوی - سرنداده بودیم که بجایش زر بگیریم

برادران وخواهران، رزمندگان ومبارزین، ما سرنداده بودیم که بجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که به جایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامات بهتری قعود کنیم  و این هوشیاری درقدم اول به مناسبات و روابط ما با یکدیگر ارتباط پیدا میکند. نفت نبود؟ نه، سوخت نبود؟ مامیشنیدیم. چه معنویات متعالی در این جنوب شهر حکمفرما شده بود. همگامی، همراهی، چقدر ستایشآمیز بود. آخر ما را از خودمان بیگانه کرده بودند. مسیر توحید، مسیریگانگی، یعنی حل همین اختلافات وحل همین تضادها. این، یعنی اعتلای کلمه توحید. پس با آن روابط توحیدی که در شهر حکمفرما شده بود، توطئه ها به ثمرنرسید، قحطی های مصنوعی بثمر نرسید.

 

از سال ۱۳۰۴ قحطی نان، تا اوج مبارزات نفت دوباره قحطی، باز قحطی، همیشه از این قحطیها بوده ومی‌ساختند، برای اینکه جنبش را منحرف کنند. دیدید که چطوری مقاومت کردید. اینجا هم همین طور. روابط ما با هم اگر عاری از بلندنظریهای انقلابی باشد، اگر مساله فقط گرفتن ستون این روزنامه یا آن روزنامه، گرفتن این جا یا آن جا وگرفتن این بلندگو باشد، خودمان بدست خودمان دست آوردهایمان را نابود کردهایم، نگذارید شهدا ما را نفرین کنند.

 

بنابراین در مقابل این مساله داخلیمان – جبهه داخلی – باید در مقابل تفرقه افکنی مقاومت کرد. مگرپیشوای ما نمی‌گفت (ان کان دین محمد لایستقم الابقتلی فیاسیوف خذینی ) ((شمشیرها، بگیریدم، اگر دین محمد (ص ) اگر کلمه توحید جز به این استوار نمیماند ). پس اگراعتلای کلمه توحید جز به این استوار نخواهد ماند، این را هم باید پذیرفت. والا تمام تحسینهائی که نثارما شده بر ما حرام باد، چون در آنصورت فرزند خلقمان نبودهایم.

 

می‌گفتند اینجا جزیره ثبات است ! نه؟ ولی ما دیدیم. شکست برنامههای اقتصادی را دیدیم (که به جای برنامه بهتر است بگوییم رسوائی وافتضاحات اقتصادی) پتانسیل و استعداد درونی انقلابی خلق، و سرانجام بینالمللی، خود دشمن و طبقه حاکم را هم از درون شقه کرد. دشمنی که فرسوده هم بود و شرایط عینی از پیش آماده بود. اگر چه بعضیها فعلیتش را میخواستند. ولی نمی‌دیدند. پس انفجارعظیم بوقوع پیوست.

 

همه شما انقلابات پیروزمند جهان رامطالعه کرده اید. آنها سازمان داشتند و سلاح، ولی خلق ما چه داشت؟ فقط سینه ای سپرکرده. آنطور که در زندان میشنیدیم، در آن شبهای محرم بانگ تکبیر بلند بود. این خلق این طور تا اینجا این پیروزی را بدست آورده است، وای بر ما اگر این پیروزی را درست ادامه ندهیم.

پس مبادا فرصتها را از دست بدیم و خودمان را به نسل نفرین شده ای تبدیل کنیم.

 

برادران وخواهران !

به صراحت باید گفت مبارزه حق هربشری و حق هر نیروئی است. ویژگی انسان است. اگرانسان مبارز نباشد که انسان نیست. اگر صرفاً تسیلم شرایط بود که انسان نبود. چرا گوسفندها وقتی هم نوعشان را میکشند شورش نمیکنند و دست به اعتصاب و تظاهرات نمی‌زنند؟ بله اسلام ما، اسلامی نیست که مبارزه را انحصار یک نیرو یا یک گروه خاص بداند. مگرپیشوای ما نگفت وقتی دین ندارید آزاده باشید. حرمت کلمه آزادی، حرمت کلام مبارزه باید حفظ بشود. ماچنین اسلامی نداریم. مبارزه حق هر انسان است، حق طبیعیش، حق فطریش وحقی که با آن زاده شده است. پس باید به یکدیگر احترام بگذاریم. حرمت هم را حفظ کنیم و مانع تفرقه بشویم. تفرقه چیزی نیست جز انعکاس دشمن وعواملش در داخل صفوف ما.

 

این کمی ازحرفهای دلم و درددلم بود. در پایان آرزومندم با چنین خلق قهرمانی اقشار پیشتاز روشنفکرمان به خصوص خواهرها  و برادران انقلابیمان که نقش تاریخی خودمان را بازیابند و به این نقش آگاه بشوند و با آگاهی عمل کنند. امروز پیروزی انقلاب ایران در گرو شماست که آیا رسالت خودتان را انجام خواهید داد، یا نه. واین رسالتی است بسی مشکل. می‌شود نشست و تا نهایت، حرکت خودبخودی را تقدیس کرد. این حرکت خیلی عظیم است، خیلی قابل ستایش است، ولی نباید به همین قناعت کرد. گفتیم که ما در آغاز راهیم. راهی بس طولانی و دراز، راهی که تا قله توحید ادامه دارد.

با درود به تمامی شهدای انقلابی خلق

پیروز باد انقلاب دمکراتیک ایران

 سلام لطفا- توییتر- تلگرام. و ارتباط مستقیم سیمای آزادی ویژه آخرین اخبار #ایران را فالو کنید  
https://www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim-1052371034793113/
https://twitter.com/ertebatm2013
https://telegram.me/Ertebat_M
یوتوبhttps://www.youtube.com/user/ertebatm
وبلاگhttps://ertebatmostaghim.blogspot.com/
 #مسعود_رجوی   #WeStand4FreeIran  #ایران
    #کانونهای_شورشی  #  مریم_رجوی

۱۳۹۹ بهمن ۵, یکشنبه

ارتباط مستقیم علی صفوی ممنوعیت خرید #واکسن #کرونا توسط خامنه ای چرا؟

https://www.youtube.com/watch?v=rHhPl9czOLI
#ارتباط_مستقیم​ علی صفوی ممنوعیت خرید #واکسن​ #کرونا​ توسط خامنه ای چرا؟
https://twitter.com/ertebatm2013​
#مسعود_رجوی​ #WeStand4FreeIran​ #ایران​ #COVID2019
#کانونهای_شورشی​ #مریم_رجوی​ #کروناویروس​ #coronvirusuk​

۱۳۹۹ بهمن ۴, شنبه

ساعت وصل– تماس هواداران سازمان از داخل کشور سی دی آزادی #مسعود_رجوی ا...

🌟https://www.youtube.com/watch?v=naIJC71QY9o&list=LLF1IHZHP4kSFGeAy6G779Qw&index=1
ساعت وصل– تماس هواداران سازمان از داخل کشور سی دی آزادی #مسعود_رجوی​ از زندان شاه
https://twitter.com/ertebatm2013
#WeStand4FreeIran#ایران
#کانونهای_شورشی#مریم_رجوی

سخنگوی مجاهدین: مدافعان حقوق‌بشر در رابطه با سعید سنگر و آنان که در برابر این رژیم بر سر موضع مجاهدت استوار مانده‌اند، کجایید، کجایید؟

 

[Forwarded from PMOI]
[ Photo ]
🔴سعید سنگر از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی ایران که ۲۰سال است به‌خاطر هواداری از مجاهدین در زندان است بار دیگر به ۱۱ماه حبس افزوده محکوم شد.
✅سعید سنگر که در ۲۰سال گذشته برخلاف بسیاری از زندانیان حتی یک روز مرخصی نداشته از شهریور ۱۳۷۹ به اتهام محاربه و ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران توسط قضاییه جلادان به ۱۸سال زندان محکوم شده بود.
✅سعید سنگر تا سال۱۳۸۲ در زندان اوین در سلول انفرادی و تحت بازجویی و فشار بود.
قضاییه جلادان پس از ۱۸سال حبس، دو سال دیگر بر زندان او افزود که حتی در قوانین قرون‌وسطایی همین رژیم نیز توجیهی ندارد. اکنون بار دیگر پس از خاتمه ۲۰سال زندان رژیم ۱۱ماه دیگر بر اقساط زندان سعید سنگر افزوده است.
✅جرم سعید سنگر این است که حاضر به مصاحبه و ندامت و ابراز انزجار و لجن‌پراکنی علیه مجاهدین و مقاومت ایران و رهبری آن نشده و سرموضع باقی مانده است.
قضاییه جلادان تاکنون برای سعید سنگر تاکنون ۱۳بار طناب دار و مراسم اعدام به راه انداخته است.
✅سعید سنگر ۴۷ساله اهل پیرانشهر، زندانی سیاسی مقاوم اکنون در زندان مرکزی ارومیه تحت فشار برای دست برداشتن از مواضع سیاسی خود قرار دارد.
✅مقاومت ایران از ملل متحد و سازمانهای بین‌المللی مدافع حقوق‌بشر، از پارلمان اروپا و اتحادیه‌های وکلا در آمریکا و اروپا و وزرا و مسئولان حقوق‌بشر در دولتهای اروپایی و آمریکا خواهان اقدام بلادرنگ برای وادار کردن قضاییه آخوندها به آزاد کردن سعید سنگر پس از ۲۰سال زندان است.
✅در ۱۶آذر۹۹ جمعی از زندانیان سیاسی ایران در زندانهای اوین، قرچک ورامین، تهران بزرگ، کرج، ارومیه، اهواز و قم در بیانیه راجع به دکتر ملکی به خط کار تبعیض‌آمیز مؤسسات رسمی اروپایی در دفاع از حقوق‌بشر طبق مصالح و خطوط سیاسی شناخته شده آنها اعتراض کردند.
✅سخنگوی مجاهدین گفت: مدافعان حقوق‌بشر در رابطه با سعید سنگر و آنان که در برابر این رژیم بر سر موضع مجاهدت استوار مانده‌اند، کجایید، کجایید؟
https://www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim-1052371034793113/
https://twitter.com/ertebatm2013
https://telegram.me/Ertebat_M
یوتوبhttps://www.youtube.com/user/ertebatm
وبلاگhttps://ertebatmostaghim.blogspot.com/
#مسعود_رجوی #WeStand4FreeIran #ایران
#کانونهای_شورشی #مریم_رجوی

#سرنگونی #Rajavi #Iran #FreeIran #مجاهدین #PMOI #ارتباط_مستقیم #کروناویروس #coronvirusuk #COVID2019 #No2Rouhani #المعارضه_الایرانية

۱۳۹۹ بهمن ۲, پنجشنبه

مصباح یزدی و مازوت و قطعی برق و واکسن کرونا و بیت کوین و ماینر در رادیوا...

مسعود رجوی تاریخچه مقاومت کنفرانس رادیو تلویزیونی دیماه ۱۳۷۱

[ Photo ]
🔴🌟https://ertebatmostaghim.blogspot.com/2021/01/blog-post_21.html
#مسعود_رجوی-کارکرد و مسئولیت پیشتاز–از #کتاب مشروعیت و مرز سرخهای #مقاومت
https://twitter.com/ertebatm2013
  #WeStand4FreeIran  #ایران
    #کانونهای_شورشی  #مریم_رجوی

مسعود رجوی-کار کرد و مسئولیت پیشتاز – از کتاب مشروعیت و مرز سرخهای مقاومت

 

 


کار کرد و مسئولیت پیشتاز – فصل سوم از کتاب مشروعیت و مرز سرخهای مقاومت

آموزشهای درونی مجاهدین – مسعود رجوی

مبانی مشروعیت و مرزهای سرخ مقاومت - مسعود رجوی

گفتید که در اثنای این بحثها برایتان به‌خوبی روشن شد که ما با ایدئولوژی و مقولات و مفاهیم ایدئولوژیکی می‌خواهیم هم امروز و هم در آینده تضاد حل کنیم.

این حرف کاملا درست است. آنچه ما و خلق ما امروز با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، صرفنظر از شرایط خاص زمانی و مکانی، صرفنظر از عوامل متعدد و پیچیدگی شرایطی که ما را احاطه کرده است، در مضمون و در محتوا، ادامه همان مسیر و مبارزه تاریخی و طبقاتی بین استثمار کننده و استثمار شونده است. بین ستمگر و ستم زده. بین سرکوبگر و سرکوب شده. بین خلقی که حاکمیت و حداقل حقوق و آزادیهای خود را می‌خواهد و رژیم ولایت فقیه که به‌نام اسلام و دین و قرآن، ستم شاهان و دربارهای فئودالی را به ابعاد نجومی‌ رسانده است.

چه خوب بود اگر در برابر ارتجاع، اصلاً انقلاب و انقلاب کردن لازم و واجب نمی‌بود! اما واقعیت غیر از این است. چه خوب بود اگر اصلاً قشر پیشتاز و مقاومت سازمان‌یافته‌ای لازم نمی‌بود و اوضاع خود به خود درست می‌شد! اما واقعیت غیر از این است.

چه خوب بود اگر اصلاً نیازی به تشکیلات پیشتاز و رهبری کننده‌ای نمی‌بود و بدون آن تغییر و انقلاب در برابر ارتجاع قهار محقق می‌شد! اما واقعیت غیر از این است.

کلمه « ربّیون » را که گفتید بیشتر توضیح بده در لغت به‌معنی تربیت شدگان، افراد کمال یافته و به تکامل رسیده است.

حالا کلمه « تحصیل کرده » را در نظر بگیرید. این کلمه به‌معنی فرد با سواد، درس خوانده و مثلاً به دانشگاه رفته است و به فردی اشاره دارد که در یک سیستمی تحصیل کرده است.

این کلمه در مقابل کلمه تحصیل ناکرده یا فرد عامی و بی‌سواد قرار می‌گیرد.

حالا وقتی صحبت از تربیت به مفهوم دقیق آن می‌کنیم، دو نکته را باید در نظرداشت:

یکی این‌که فقط آموزش و تحصیلات نظری را در برنمی‌گیرد بلکه پرورش ایدئولوژیک را هم شامل می‌شود. نکته دیگر این‌که این کلمه در برابر خودرویی و رشد خودرو قرار می‌گیرد.

خودرویی و رشد خودرو تا آنجا که به انگیزش‌ها مربوط است و محرک کار و مسئولیت می‌شود و تا آنجا که اعتماد به‌نفس می‌دهد، چیز خوبی است. اما کافی نیست.

فرض می‌کنیم یکی می‌خواهد رانندگی یا خلبانی یا طبابت یاد بگیرد و برای آن انگیزه دارد، تلاش خودش را هم می‌کند. این خیلی خوب است. اما بالاخره باید نزد مربی و به آموزشگاه رانندگی یا خلبانی یا دانشکده پزشکی برود. وقتی که تلاشهای خود را در این چارچوب و در ظرف مناسب آن انجام بدهد آن وقت به همان راننده ماهر یا خلبان کارآ و طبیب حاذقی ارتقا پیدا می‌کند که مردم جان خود را به او می‌سپارند.

حالا جامعه و جنبشهای اجتماعی و انقلابی را در نظر بگیرید و بگویید که در اینجا موضوع رانندگی و خلبانی و طبابت آن چه می‌شود؟

آیا اصولاًًًً هدایت کردن و رانندگی در این زمینه لازم است یا لازم نیست؟

آیا اصولاًًًً مداوا کردن آفت ها و بیماریها و طبابتی در این زمینه لازم است یا لازم نیست؟

اینجاست که به قشر پیشتاز و جلودار می‌رسیم. آن عنصری که برای تکان دادن جامعه و هدایت آن ضروری است. منظور همان عامل و تشکل و تشکیلات پیش برنده و رهبری کننده است.

اگر یادتان باشد در نشستهای سالهای گذشته، در همه انقلابهای قرن بیستم نقش این عامل را می‌دیدیم.

در اواخر قرن نوزدهم، انقلابیون آن زمان به این نتیجه رسیدند که حرکت خودانگیخته و خود جوش توده‌های مردم و طبقات محروم لازم است اما کافی نیست. سپس در اوایل قرن بیستم آن را در حرکت هدایت شده و رهبری شده تئوریزه و فرموله کردند. احزاب پیشرو از اینجا پدید آمدند.

تفاوت طبقه « فی نفسه » یعنی طبقه در خود با طبقه «لنفسه» یعنی طبقه برای خود، در همین جا روشن شد. معلوم شد تا وقتی که یک طبقه محروم، به‌طور بسته، در خودش و توی خودش است، هنوز به بلوغ شایسته برای غلبه بر طبقه حاکم و ستمگر نرسیده است. مگر این‌که بتواند حزب سیاسی خود را هم تشکیل بدهد. در مَثَل مانند طفلی که در مراحل بلوغ خود زبان باز می‌کند و لب به سخن می‌گشاید، سود و زیان خود را تشخیص می‌دهد و سپس برای دستیابی به خواسته‌هایش بر میخزد و حرکت و عمل می‌کند.

نتیجه این‌که، حرکت خودجوش و خودانگیخته و شرایط عینی برای انقلاب، البته مبنای لازم و ضروری است. اما برای این‌که به هدف برسد نیازمند تشکل و سازمان یافتگی و هدایت و رهبری است. این همان شرط کافی و همان عنصر ذهنی مکمل است. شرایطِ عینی را تکمیل و بارور می‌کند.

سعی می‌کنم این بحث را برای جوانان انقلابی در داخل میهن اشغال شده، با داستان بقدرت رسیدن خمینی ساده کنم.

همین خمینی و شبکه آخوندهای میوه چین و فرصت‌طلبی را در نظر بگیرید که با او بر روی امواج انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران سوار شدند و قدرت مطلقه را تحت عنوان ولایت فقیه قبضه کردند.

در آن زمان شرایط عینی انقلاب فراهم بود اما مشکل در شرط ذهنی یعنی در سازمان و تشکیلات رهبری کننده انقلابی بود. ارتجاع این چنین گوی سبقت ربود.

آیا مردم ایران کم فداکاری کرده بودند؟

آیا مردم ایران اشتباه کردند که در برابر استبداد دست‌نشانده سلطنتی، آزادی و استقلال می‌خواستند؟

آیا پیشتازانی مانند سازمان چریکهای فدایی خلق ایران یا سازمان مجاهدین خلق ایران نباید قیام می‌کردند؟

آیا نیروهای انقلابی در زمان شاه، همین که رژیم شاه خود را با « انقلاب سفید»ش یکسویه و یک‌پایه کرد و اختناق کامل برقرار کرد، بایستی مثل آخوندها و احزاب سنتی آن زمان، به حاشیه نشینی روی می‌آوردند و دنبال زندگی خودشان می‌رفتند؟

آیا آن همه عملیات و قهرمانیها و جانبازیها و شکنجه‌ها و زندانها در زمان شاه که جامعه ایران را تکان داد و باعث شد در شرایط مناسب توده مردم بیرون بریزند، اشتباه و بیهوده بود؟

واضح است که بورژوزای ضد انقلابی و جریانها و افرادی که می‌خواهند جنایتها و تبهکاریهای آخوندهای حاکم را دستمایه و سرمایه کسب و کار سیاسی خود بکنند، به این سفسطه متوسل می‌شوند که چون خودتان هم می‌گویید که شیخ به مراتب بدتر از شاه است، پس همه آن مخالفت ها و مبارزه‌ها و مجاهدت ها در زمان شاه بیهوده بوده / برای تخطئه انقلابیون، برای زبان درازی علیه آنها، برای طلبکاری و برای توجیه جنایتهای دیکتاتوری دست‌نشانده سلطنتی، برای تخفیف مصدق و فاطمی و حنیف‌نژاد و مسعود احمدزاده و جزنی، البته سفسطه خوبی است. هیزم بیار معرکه هم ارتجاع آخوندی و جنایتها و چپاولها و وطن‌فروشی بی‌حد و حصر آن است.

چرا می‌گوییم سفسطه است؟

برای این‌که اصلاً کاری به کار روند تکامل اجتماعی ندارد.

برای این‌که مهیب ترین نیروی ارتجاعی سر برآورده از اعماق قرون و اعصار تاریخ ایران را نادیده می‌گیرد و تعیین‌تکلیف نمی‌کند که با همین نیرو که همدست و هم کاسه خودش بوده چه باید کرد؟

انگار نه انگار که در کودتا علیه مصدق شاه و شیخ و استعمار در کنار یکدیگر بودند.

انگار نه انگار که در سرکوب و خلع‌سلاح مجاهدین صدر مشروطه هم وضع به همین منوال بود.

الان هم انگار نه انگار که وقتی فرزندان رشید این میهن به مقاومت در برابر همین رژیم می‌پردازند، باز هم آنها با ارتجاع و استعمار مشترکاًً برچسب تروریست می‌زنند.

در لابلای همین سفسطه، مهمتر این‌که می‌خواهد این پیام را به مردم ایران بدهد:

حالا که آخوندها و اسلام آنها را چشیدید، دیگر به یک راه‌حل استعماری بدون عبا و عمامه رضایت بدهید!

به جای دیگری هم امید نبندید!

رژیمی مثل شاه یا مشابه آن با برخی تبصره‌ها و اصلاحیه‌های دموکراتیک (!) بس تان است!

بیشتر از این را نخواهید و گول این شورای ملی مقاومت ایران و امثال مجاهدین را هم نخورید. اینها اگر بیایند استالینیسم می‌شود، توتالیتاریسم می‌شود، کره شمالی یا حداکثر چین کمونیست می‌شود! تازه مصدق تان هم اگر کودتای ۲۸مرداد نبود، کشور را تحویل کمونیست‌ها می‌داد! پس دیگر این قیل و قال در مورد آزادی و رود خون شهیدان را هم کنار بگذارید!

اینها حرفهای خلص بورژوزای ضد انقلابی است. تا وقتی هم که از مبارزاتتان حتی در زمان شاه ندامت نکنید دست بردار نیست. این بورژوازی دستگاه خودش را دارد. در جنگ ضدمیهنی خمینی با عراق هم داد « وطن» سر می‌داد و وقتی ما با دولت وقت عراق بیانیه صلح امضا کردیم و طرح صلح شورای ملی مقاومت را ارائه دادیم، عینا مانند دار و دسته خمینی جیغش به هوا رفت که گویا ما وطن نداشته او را به بیگانه فروخته‌ایم!

این بورژوازی در حالی که دستگاه کامل و جامع ایدئولوژیکی خود را دارد و بر پراگماتیسم محض سوار است و تا خرخره، تابع و اسیر تعادل قواست، از این دم می‌زند که اصلاً باید ایدئولوژیها را دور ریخت چون اسباب زحمت و دردسر است! روی جنایتهای آخوندها در ایران هم سوار شده و چون اهل جنگ با آنها نیست، به جای آن با شلاق کش کردن امثال مجاهدین به نفع همان آخوندها، از ما، تقاص می‌گیرد.

اما اگر ایدئولوژی را در ساده‌ترین بیان، دستگاه تنظیم رابطه انسان و مناسبات او با دنیای پیرامون تعریف کنیم، او هم ایدئولوژی خود را دارد. مناسبات و تنظیم رابطه انسان با دنیای پیرامونش، حتی اگر خودش هم آگاهی نداشته باشد، بر حسب یک ادراک و جهان بینی است که از طبقه یا محیط یا خانواده یا تربیت خود گرفته است. ارزشها، علقه‌ها و پیوستگیها یا ناپیوستگیها البته متفاوتند اما کسی نمی‌تواند بگوید دارای هیچ ملاک و معیار و دستگاه ارزش و سنجش نیست و با جهان پیرامون خود هیچ رابطه‌ای ندارد.

بنابراین ذوب شدن در ارزشها و معیارهای از ما بهتران ِ فرنگی، از قبیل برچسب تروریستی به مجاهدین و تمام رابطه‌ها و مناسباتی که علیه فرزندان رشید این میهن تبلیغ و تراوش می‌کند نیز یک ایدئولوژی است. منتهی ایدئولوژی بورژوازی ضد انقلابی و همسو و همدست با ارتجاع حاکم بر ایران....

اما آیا امروز این بورژوازی وابسته بر ایران حاکم است؟ خیر. پس موضوع را کنار می‌گذاریم چون حاکمیت در ایران امروز در دست یک رژیم دجال و ضدبشری، در دست استبداد دینی و قرون‌وسطایی ولایت فقیه است.

فقط به این یادآوری کفایت می‌کنم که هم‌چنانکه در سال ۱۳۵۸در کلاسهای تبیین جهان می‌گفتیم، ایدئولوژی برای ما راهنمای عمل، طرح و رهنمون چگونه زندگی‌کردن و چگونه مردن است. جوهر، علت‌العلل و غایت حرکت و مناسبات‌مان را مشخص می‌کند. به همین دلیل گفته‌ایم و می‌گوییم که « بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان نهضتی انقلابی داشت، بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان سازمانی انقلابی داشت و بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان فردی انقلابی ساخت».

 

نشریه مجاهد ۱۳۵و ۱۴۴

نشریه مجاهد ۱۳۵و ۱۴۴

 

حال اگر آخوندهای چپاولگر و شرکای دیرین یا نورسیده، آرمان‌گرایی را حرام کرده‌اند، اگر در ایدئولوژی و فرهنگ آنها، مبارزه و تشکیلات و مقاومت و صدق و فدا مذموم است، اگر ارزشهای مبارزاتی از مُد افتاده و هرکس باید فقط به خودش برسد، اگر ارتجاع در طیف و جبهه فراگیرش، راهی جز دگردیسی و ذوب در بورژوازی ضد انقلابی باقی نگذاشته؛ گناه ما چیست؟

این دگردیسی با همه آثار و عوارض آن، نه جدید است و نه تعجبی بر می‌انگیزد. امری کاملا قانونمند و شناخته شده و تجربه شده است.

در مقابل ما هر چه بیشتر و بیشتر بر ارزشها و آرمانهای ایدئولوژیکی خود پا می‌فشاریم و پرچم مجاهدت و مقاومت تا آخرین نفس برای سرنگونی ارتجاع قهار ضدبشری را بالا و بالاتر می‌بریم. باشد که خدا و خلق از ما بپذیرند و یاری‌مان کنند.مفهوم تقبّل الله که روزه‌داران به یکدیگر می‌گویند همین است.

 

یک تجربه از ۳۰سال پیش

در مورد آن روند انجذاب و دگردیسی که گفتم برای ما تازگی ندارد و تعجبی بر نمی‌انگیزد و همچنین دعاوی بورژوازی وابسته علیه آلترناتیو دمکراتیک- انقلابی، یک نمونه از تجارب و مواضعمان را که مربوط به ۳۰سال پیش است، با یکدیگر مرور می‌کنیم:

۳۰سال پیش در خرداد ۱۳۶۲با ۲۰۰نفر مسئولان و نمایندگان اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان در خارج کشور که از کشورهای مختلف آمده بودند، در مورد همین موضوع نشست داشتیم که همان زمان منتشر شد.

«دانشجویان از دعاوی و تاخت و تاز بورژوازی علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت می‌گفتند و این‌که مدعیان، دور از جبهه نبرد، می‌گویند اصلاً ایدئولوژی و آرمان چیست و به چه درد می‌خورد؟ در آن زمان مدعیان خواستار «مجاهدزدایی» و بعد هم «شوراشکنی» بودند تا به‌زعم خودشان یک آلترناتیوی درست بشود که « همه با هم» باشند که در آن « هژمونی» و به‌خصوص هژمونی مجاهدین نباشد! اصطلاحات «مجاهد زدایی» و « شورا شکنی» مال آن زمان است. هیچ‌کدام را هم ما ابداع نکردیم و تا آنجا که یادم هست اولین بار هزارخانی در پاسخ به دعاوی به‌اصطلاح « قشر میانی» علیه مجاهدین و شورا آن‌را بکار برد.

ما از اول می‌گفتیم که مدعیان اگر راست می‌گویند، چرا آلترناتیو مطلوب و مورد نظر خودشان را تشکیل نمی‌دهند؟ چرا آن را معرفی نمی‌کنند؟ چه کسی در خارجه، آنهم با همه آزادی‌هایی که از آن برخوردار هستند، راه را بر آنها بسته است؟

براستی اگر پایه و مایه‌ای در کار بود در این ۳۰سال حتماً خودش را نشان می‌داد و متشکل می‌شد و قطعاً آلترناتیو مطلوب خودش را ارائه می‌داد و آنگاه ایرانیان و هموطنان هم قضاوت و انتخاب می‌کردند.

اما صورت مسأله واقعی این نبود. صورت مسأله واقعی، هم‌چنانکه در این ۳۰سال هم تجربه شد، قبل از هر چیز، مجاهد زدایی و شورا شکنی به سود ارتجاع حاکم بود. یعنی بقیه حرفها و ادعاها نسیه بود و آنچه نقد بود به جیب آخوندها می‌رفت.

البته ما از خدا می‌خواستیم و الآن هم می‌خواهیم که کاش به‌عنوان طبقه و نیرو، یک بورژوازی ملی در کار می‌بود که آلترناتیو سیاسی خودش را ارائه می‌کرد. در اینصورت وظیفه ما این بود که با حفظ مواضعمان، با مراعات وحدت و تضادهایمان، با آن وارد اتحاد و ائتلاف می‌شدیم.

اگر یادتان باشد، در دیماه گذشته در بحث از اسلام مجاهدین گفتیم که، هر چند که وقتی خمینی آمد، احزاب سنتی دوباره میدان پیدا کردند، اما «اقتضای تاریخی و اجتماعی چیز دیگری بود که آنها پاسخگوی آن نبودند». خمینی همه را پشت جنگ ضدمیهنی یا متوقف و مهار کرد یا در خودش فرو برد و فرو خورد و عاقبت هم آنها را به بیرون پرتاب کرد. چرا که:

«بورژوازی ملی ایران هم و به دلایل تاریخی آن قدر ضعیف بود که نتوانست یک پیشوای ملی مانند مصدق را پاس بدارد و حفظ و حراست کند. ”ملی-مذهبی ها“ که امروز می‌گویند، بخش فرسوده، ارتجاعی و تحلیل رفته همین بورژوازی، در رژیم ولایت فقیه است. بخش وابسته گرای آن هم که اساساً از درآمد نفت ارتزاق می‌کرد و عمدتاً تجاری بود، در خدمت شاه بود و در زمان شیخ نیز به تحولات درونی رژیم و به امثال رفسنجانی یا خاتمی و سبزینه چشم دوخته و نمایندگان سیاسی آن هم که بقایای شاه باشند چشم به این دوخته‌اند که آمریکا روزی آنها را به قدرت برساند. غافل از این‌که آمریکا تابحال در سیاست خارجی در ضعیف‌ترین و پراشتباه‌ترین دوران تاریخ خود بعد از جنگ جهانی دوم بوده است. لیست‌گذاری مجاهدین، آن هم در روزگار سلطنت مطلقه آخوندی، شاخص بسیار گویایی از این حقیقت است که تا کجا به همین آخوندها و گفتگوی بی‌نتیجه با آنها در سراب استحاله و جناح مدره و میانه‌رو چشم دوخته بودند. اما ۳۰سال گذشت و در رژیم ولایت فقیه چنین چیزی یافت می‌نشود، آنم آرزوست!»

حالا بعد از این یادآوری، به قسمتی از آنچه که ۳۰سال پیش در نشست با مسئولان و نمایندگان اتحادیه دانشجویان مسلمان گفتیم، توجه کنید ولی در نظر داشته باشید که آنزمان هنوز ارتش آزادیبخشی هم وجود نداشت و ارتش آزادیبخش چهار سال بعد رسماًً تأسیس شد. از روی متن حرفهای آن‌روزمان در خرداد ۱۳۶۲می‌خوانم:

 

تصویر مجاهد ۱۵۹

تصویر مجاهد ۱۵۹

 

-«ما کلمه انقلابی حرفه‌یی را بی‌حساب و کتاب بکار نمی‌بریم. بایستی در آرمان و در مشی حرکت (اسلوب مبارزه) انقلابی باشیم، خصوصیات اخلاقی انقلابی نیز داشته باشیم و اضافه بر این، به‌طور حرفه‌یی و در ارتباط با یک تشکل انقلابی هر آنچه را که در توان داریم نثار آزادی و خلق و انقلاب کرده باشیم تا به‌طور تمام‌عیار شایسته آن گردیم».

-« حال بگذارید به شیوه قدیم اپورتونیستی، عده‌یی ” سانترالیسم“ را به ”کارخانه“ و اعضا و هواداران یک تشکل قدرتمند انقلابی را به ”پیچ و مهره “و یا ”گله گوسفند“ و ”برده“ تشبیه نمایند. این تشبیه ”کارخانه“ و ”برده“ و ”پیچ و مهره “ از نظر تاریخی متعلق به منشویک‌های ابتدای قرن بیستم است که تحت عناوین به‌اصطلاح دمکراتیک! با انضباط انقلابی مخالفت ورزیده و خواستار آن بودند که تشکیلات به” عقب“ و به” راست“ رفته و هر بخش یا انجمن یا فردی به دلخواه خود عمل کند....

لنین در این باره گفته بود: ”برای اندیویدوآلیسم روشنفکرانه...که تمایل خود را به طرز تفکر اپورتونیستی و جمله پردازی آنارشیستی ثابت نمود، هر گونه سازمان و انضباط...، حق ” سِرف داری“ به‌نظر می‌آید».

-«حالا وقتی که من می‌گویم ” سازمان“، به‌هیچ‌وجه منظورم یک ارزش یا دارایی گروهی نیست، نه! منظورم یک گنجینه ملی است. منظورم یک گنجینه تاریخی برای تمام مردم ایران است که رأیت شرف و پرچم امید و آرزوی آنها را با تمام مرارتها و خونهایش بدوش می‌کشد، بهای آن را هم هر روز و هر شب در هر کجا می‌پردازد، فنا ناپذیری و مقاومت انسان ایرانی را در بحبوحهٔ وحشیگری خمینی نمایندگی می‌کند.

خمینی ضدبشر آمده است تا انسان ایرانی را تحقیر و نابود کند. می‌گوید:

ببین ترا به چه روز سیاهی نشاندم!

نفس هم نمی‌توانی بکشی!

بِچِش! هر ننگ و فضاحتی را به اسم اسلام و به اسم خدا بچش!

هر چه دلم می‌خواهد به سرت می‌آورم!

می کشم! داغان می‌کنم! تخریب می‌کنم! حرف هم نمی‌توانی بزنی! سکوت کن!

سرت را بینداز پایین و مجیز ما را بگو!...

اما نسل شما می‌گوید: نه نه نه! مقاومت می‌کنم، پس هستم!

این مقاومت مبین اعتبار وجود من و خلق من است!

تو می‌خواهی همه چیز را اسیر تاریکی و یأس و حرمان بکنی!

من با تو مبارزه می‌کنم! می‌جنگم! بهایش را هم می‌پردازم و تا خشت آخر، بنای حکومت ننگین ظلم و ستم ترا از بن بر می‌کنم! واژگونت می‌کنم. دفتر ننگ و جنایت ترا از هم می‌درم!

حالا بجنگ تا بجنگیم!

با چنگ و ناخن و دندان هم می‌جنگیم!

با مال و جان و عزیزان و خانمان می‌جنگیم! آن در داخل کشور و این هم نمونه کارمان در خارج کشور

هر چقدرتو امکاناتت زیادتر باشد من اراده‌ام قویتر خواهد بود و آن را بیشتر صیقل خواهم زد!

سر از پا نخواهم شناخت و سرانجام به هدفم خواهم رسید...

بله، همین که ملتی مرگ سرخ را بر تسلیم سیاه ترجیح داد، از آن لحظه شکست ناپذیر می‌شود».

-«حالا اگر این نکاتی که گفتم روشن است، امیدوارم که شما (خواهران و برادران) جای تاریخی خود را به‌خوبی درک کرده باشید. حالا بگذارید یک عده‌یی در خارجه بنشینند، فدا شدن و عمل برای گرفتن آزادی در سطح سراسری و در داخل کشور را واگذار کنند به شما؛ ولی دَم گرفتن! برای آزادی و حرف آن را اختصاص بدهند به خودشان! مهم نیست! این هم یک نوع تقسیم کار است! نمی‌دانم چرا این همه بر علیه ما می‌گویند و می‌نویسند ولی تابه‌حال من این نکته آخری را در فرمایشات آنها ندیده‌ام!

اینهم از طنزهای روزگار ماست! روزگارخمینی زدگی و خمینی گزیدگی».

-«خوب، حالا از شما می‌پرسم فی الواقع برای تضمین آزادی و استقلال وطنمان چه تضمین اساسی غیر از سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط حاضر وجود دارد؟

تضمین را که از کشورهای خارجی نمی‌شود قبول کرد! تضمین را باید در داخل همین جامعه در سطح آگاهی و شناختهای توده‌های مردم و در درون نیروهای شاخص مردمی و در کم و کیف رشیدترین فرزندان و رزمندگان راه آزادی مردم جستجو کرد.

اگر فرض کنیم سازمان مجاهدین دیگر وجود ندارد؛ آیا صورت مسأله ایران فرق نمی‌کند؟ کاش یک سازمان بهتر و عالیتری وجود می‌داشت. اما اگر نخواهیم روی کاغذ حرف بزنیم و بخواهیم در عالم واقع به ارزیابی واقعیات بنشانیم این‌طور نیست...

کار شما هم در پیوند ارگانیک با مبارزه چنین سازمانی است.درست به همین دلیل از تمام صحبتهایی که تا کنون کردم این نتیجه را می‌خواهم بگیرم که به‌صورت عملی و واقعی، مسئولیت و رسالت تاریخی‌مان را درک کنیم و این‌که در کجای تاریخ نشسته‌ایم و این‌که به‌مثابه مهمترین و حتی تنها نقطه امید بالفعل برای یک خلق محروم چه مسئولیتی روی دوشمان است و از ما چه انتظاراتی می‌رود؟

اگر سازمان شما نباشد صورت مسأله ایران فرق می‌کند.آن وقت در تعادل‌قوای موجود داخلی و بین‌المللی، معادلات جدیدی مطرح می‌شود ».

-«برای اولین بار در تاریخ ایران، ما با یک جانشین و آلترناتیوی مواجه هستیم-شورای ملی مقاومت – که در کانون آن یک نیروی بالنده انقلابی دموکراتیک به‌معنی اخص کلمه قرار دارد. این از هر حیث بی‌سابقه است. فکر نکنید که کم چیزی است. خلق ما برای ایجاد یک چنین جانشینی با همه نقا‌ئصش بهای بسیار گزاف پرداخته. راستی اگر این شانس از بین برود دیگر بالفعل چه چیزی باقی می‌ماند؟ پس به آنچه برای شورا کرده‌ایم افتخار می‌کنیم. اگر دستمان برسد باز هم بیشتر خواهیم کرد...».

-«به‌روشنی می‌توان دریافت که تخطئه مقاومت انقلابی (مجاهدین) وتخطئه جانشین دموکراتیک (شورا) و داد سخن دادن اندر مذمت ” سلاح آتشین“ و ” فدیه“ های ضروری آن و مشتبه ساختن ”قهر و فدا“ ی انقلابی با ”شهید سازی خمینی‌گونه “، فی الواقع قبل از هر کس در خدمت خمینی وتخطئه و سرکوب نیروهای انقلابی و ممانعت از حصول هر چه سریع‌تر همان آزادیهای دموکراتیک و پایداریست که دستیابی به آنها هیچ تضمین عملی، جز رنج و خون و سازمان و تشکیلات و سیاست و سلاح همان انقلابیون، ندارد».

 

تصویر نشریه مجاهد شماره ۱۶۰

تصویر نشریه مجاهد شماره ۱۶۰

 

مثال دیگر ایدئولوژیکی و سیاسی: یک آموزش و تجربه‌اندوزی دیگر مربوط به ضدیتهای هیستریک و بیمارگونه و ”غیر مسئول“ (لیبرال مابانه) با مذهب است... که دقیقاً انحرافی و اپورتونیستی است وضمنا یکی از علائم ”بریدگی“ و ” انفعال“ روشنفکرنمایانه در شرایط حاضر نیز به‌شمار می‌رود.

اما اینجا، در خارج از کشور، هیستری ضد مذهبی- به‌مثابه واکنش خودبخودی و عکس العملی خمینی گزیدگی مذهبی- گاه آن‌چنان بیداد می‌کند که آدم بی‌اختیار بیاد همان” هیستری مذهبی“ و جنون ضد ”لامذهبی“ و ضد ” لائیک“ خمینی می‌افتد که البته هر دو هیستری بر علیه منافع خلق و انقلاب و اتحاد نیروهای جبهه خلق با هم همسو و همزادند!»

-«اما،ما (مجاهدین) طبعاً هم‌چنان که به جنون مذهبی خمینی که خیلی وقت ها میلیون ها تن از توده‌های ناآگاه مردم را نیز به‌دنبال خود می‌کشید، تسلیم نشدیم، طبیعی است که در قبال مواضع عکس العملی آن نیز هوشیار خواهیم بود»

-«ضمناً اگر دقت کرده باشید نشریات ضد انقلاب (مغلوب) خارج از کشور حاوی نمونه‌های بیمارگونه ضد مذهبی است، که طبعاً نوک پیکان آنها متوجه ”مجاهدین“ و تشبیه ایدئولوژی ما با خمینی است».

-«مثال دیگر، ضداپورتونیسم: اینهم، یک تمایل نادرست و واپسگرایانه دیگر است. تمایلی که برحسب آن، اصولاًًًً ”ایدئولوژی داشتن“ (علی الخصوص در ضدیت با ایدئولوژی مجاهدین) نفی و طرد می‌شود.

اگر می‌گفتند مجاهدین حق تحمیل ایدئولوژی و تفکر خود را به احدی ندارند، می‌گفتیم حق با شماست و به چشم.

کما این‌که در ”برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت“ و در ”وظایف مبرم دولت موقت“ نیز به طرق مختلف بر این حق یعنی آزادی کامل عقیده و بیان و مذهب و مسلک و.... ـ تأکید شده است. کما این‌که مجاهدین در گذشته نیز هرگز چنین کاری نکرده و با همه فشارها و انحصارطلبیهای خمینی در این رابطه نیز مخالفت ورزیده‌اند. اما گاه به‌خاطر داشتن این عقیده و ایدئولوژی، ما (مجاهدین) آن‌چنان مورد طعن و لعن و حمله قرار می‌گیریم که انگار هر کسی حق دارد عقاید خود را داشته باشد، الا مجاهدین!

اما یک چنین برخورد ضددمکراتیکی موضوع اشاره الآن من نیست. چرا که بطلان آن کاملا بدیهی است.

من می‌خواهم مطلبی را که قدری پیچیده‌تر است توضیح بدهم. مطلب در رابطه با آنهایی است که می‌گویند: ایدئولوژی را کنار بگذارید و یا آن را به‌ترتیبی نادیده بگیرید تا همکاری کنیم، یا جانشین (آلترناتیو) شما را حمایت کنیم.

البته چه بسا باشند افرادی که این حرف را حتی با حُسن نیت بزنند و هیچ قصد سویی هم نداشته باشند. اما چنان که الساعه هم توضیح خواهم داد، نتیجه عملی این تمایل را شاید توجه ندارند که چیست.

پس مخاطب من در این مثال، آن تمایلی است که ولو از روی سادگی و تحت جاذبه‌های ” ملی‌گرایانه‌ٔ محض“ خواستار نادیده گرفتن عنصر عقیدتی و ایدئولوژیک، یا کم بها دادن به آن در چارچوب یک نیروی مسئول انقلابی هم‌چون مجاهدین است.

زیرا واقعیت این است که بدون ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان

مبارزه با جنبش و سازمانی انقلابی به راه انداخت یا آن را رهبری نمود.

به این معنی که اگر شما ایدئولوژی مجاهدین و یا ایدئولوژی هر نیروی واقعاً انقلابی دیگر را از آنها بگیرید، آنها نه تنها صدپاره و متفرق و منفعل خواهند شد، بلکه اصولاًًًً سرچشمه شور و حرکت و فداکاری آنها را کور می‌کنید، چه رسد به این‌که صدتا صدتا در برابر جوخه اعدام بایستند یا هزار هزار شکنجه و زندان خمینی را بپذیرند و مقاومت کنند.

زیرا به‌مثابه یک اصل اساسی ولایتغیر: ایدئولوژی مهمترین سرمایه ثابت و مهمترین جان مایه مستمر در هر جنبش رزمنده انقلابی است.

نقش ”ریشه“ را در ساختمان درخت دارد که ساقه‌های ”سیاست“ و شاخ و برگ ”تشکیلات“ بر آن استوار است.

-«در عصر ما –یعنی عصر شرکتهای چندملیتی و انحصارات بزرگ حتی جنبشهای دموکراتیک و ملی که ماهیتاً دستیابی به آزادی و استقلال ملی را مدنظر دارند، با آن‌چنان مخاطرات و وضعیت بغرنجی روبه‌رو هستند که پیروزی پایدار آنان در همین چارچوب نیز مستلزم تسلیح آنها به سلاح های ایدئولوژیکی و استعدادت (پتانسیل های) اجتماعی نوین است، در غیراینصورت ولو این‌که یک مرحله را با موفقیت پشت سر بگذارند، در مراحل بعدی پیوسته در تهدید ”رجعت“ به‌سر می‌برند.»

-«می‌خواهم نتیجه بگیرم که ”ضدایدئولوژیسم“ به‌معنی اصرار در دست برداشتن از ایدئولوژی یا نادیده گرفتن و کم بها دادن به عنصر عقیدتی، در مورد جریانی هم‌چون مجاهدین، نه فقط نادیده گرفتن پیچیدگی و تکامل مبارزه کنونی و تفاوت کیفی عظیم آن با مبارزات قبلی، و نه فقط ساده سازی کودکانه پدیده بغرنج مبارزه متشکل و سازمان‌یافته انقلابی در حال حاضر و طبعاً ”رجعت“ به‌عملکردها، اسلوبها و مبارزات و ارگانیزمها و سازمانهای مراحل بسیار ساده‌تر و پایین‌تر مبارزاتی است، بلکه در عمل به‌معنی سوزاندن ریشه مقاومت و تشکل انقلابی است، که طبعاً منفعت آن قبل از هر کس به جیب خمینی می‌رود. یعنی همان کسی که سرنگونی او ملازم با مقاومت عمیق و گسترده انقلابی است.

اما با اینهمه لیبرال-بورژوازی که در باطن با مقاومت و تشکل و رهبری انقلابی هرگز دل خوشی نداشته و ندارد، در پس دعاوی و لفافه‌های مختلف از جمله دعاوی دموکرات نمایانه و ملی‌گرایانه، ”ضد ایدئولوژیسم“ خود را بی‌دریغ بر علیه ما تبلیغ می‌کند. تبلیغاتی که از تمایلات انحرافی و اپورتونیستی گوناگون نیز بر علیه خط مشی اصولی و انقلابی (که بر مبانی عقیدتی خود استوار است) استقبال می‌کند.

خلاصه کنم: مخصوصاً در شرایط اقتصادی-اجتماعی ایران و در یک چنین سطحی از پیچیدگی و تکامل مبارزات آن، بدون یک مکتب و عقیده و مرام انقلابی، هرگز نمی‌توان به یک مقاومت یا تشکل انقلابی دست یافت».

-«از سوی دیگر می‌خواهم خاطر شما را جمع بکنم و در جواب به نگرانی‌هایی که از پایمال شدن خون مجاهدین در گزارشتان ابراز شده بود، بگویم که: مطمئن باشید ما این بار از آغاز طوری حرکت کرده‌ایم که خونهای مجاهدین و سازمان آنها، به شرط این‌که خود ما خطوط غلط و انحرافی نرویم، به هیچ‌وجه پایمال کردنی نیستند.

به عبارت دیگر می‌خواهم تصریح کنم که چه در حال و چه در آینده، دست کردن در خون مجاهدین و یا لگدمال کردن خون ما، برای هیچکس شگون نخواهد داشت. اعم از این‌که خارج و یا داخل کشور باشد. چهره واقعی‌اش افشا‌ شده باشد یا نشده باشد. به هیچ عنوان نخواهیم گذاشت کسی خون ما را و سیله کسب و کار و کسب شهرت یا جاه و مقام بکند. ساده‌تر بگویم: خون مجاهدین به‌راحتی از گلوی کسی پایین نخواهد رفت و خط ارتجاعی و انحرافی ”مجاهدزدایی“ پیش نخواهد رفت. در حالیکه در برابر انتقادات اصولی فوق‌العاده منعطف وبا گوش شنوا و در

نهایت فروتنی برخورد می‌کنیم و باید هم بکنیم، اما در زمینه ”مجاهدزدایی“ و چشمک و چراغ به نیروهای ضددمکراتیک، با هیچکس شوخی نداریم و حتی به نسلهای آینده نیز وصیت خواهیم کرد: که اگر دیدید کسی یا جریانی، از قِبَل دست مایه کردن خونهای ما و میوه چینی از رنج و خون رشیدترین فرزندان این میهن، به جایی رسیده؛ از گلویش بیرون بکشند و خلاصه نگذارند لقمه حرامِ آغشته به خون مجاهدین، از گلویش پایین برود.»

-«علی هذا به هر کس که در فکر غدر و خیانت با مجاهدین و با شورای ملی مقاومت باشد، نصیحت می‌کنم که این اشتباه را بیش از این ادامه ندهد. و البته فکر می‌کنم تا کنون در ایران برای همه روشن شده باشد که نصایح و هشدارهای مجاهدین جدی است و بر سر آزادی و استقلال ایران و خون شهیدان انعطاف ندارند و شوخی پذیر هم نیستند».

-«ضمن این‌که باز هم تأکید می‌کنم، ما نه مانع انتقادات سایرین هستیم و نه از حق اصولی و دائمی پاسخگویی

-«به قول علی (ع): ”سلاحهای ما بر گنجینه بصیرتهایمان متکی است“. می‌خواهم بگویم که نه تنها بایستی ”مجاهدگونه“ مرد، بلکه ”مجاهدگونه“ هم باید زیست و مبارزه کرد. این هم لازمه‌اش کسب اخلاقیات شایسته است.

وای بر ما، اگر قدر اعتمادی را که مردم نثارمان می‌کنند ندانیم. خوب گوش کنید و آنچه را می‌گویم نه فقط بر ذهن و ضمیرتان، بلکه تا بن واستخوان خود به‌خاطر بسپارید: ذره ذره روابط مختلف اجتماعی و اعتمادهایی که از جانب هموطنانمان در داخل و خارج کشور از آن برخورداریم؛ طی ۱۸سال با رنج و خون و شکنجه و اعدام، به دست آمده است. پس در هر رابطه‌ای که قرار دارید؛ در هر شهر و در هر کشور و در هر جایی که هستید، قدر این اعتمادها را بدانید.

وای بر آن کس که بر خود نام مجاهد بگذارد، اما مردمانی که در اطراف او زندگی می‌کنند از خُلقیات او ناراضی باشند. شما در هر کجا و در هر محیطی که هستید، حرمت دهها هزار شهید و اسیر و یک مقاومت جانبازانه و سراسری را با خود حمل می‌کنید. وای بر شما اگر از مسئؤلیتتان در این رابطه غافل شوید».

-«برای پیش بردن یک شعار انقلابی و یک انقلاب واقعی، شما به یک سازمان و یک تشکیلات واقعی نیاز دارید، به عبارت دیگر برداشتن این بار و انجام این کار؛ منحصر به یک نفر و دو نفر و صد نفر و هزار نفر نیست.

کدام سنگ بزرگ را یک تنه می‌توان بلند کرد؟ این سنگی را هم که امروز سد راه تکامل جامعه است، باید تمام مردم بلند کنند. اما برای برانگیختن جامعه و هموار کردن راه قیام انقلابی، شما به یک تشکیلات، به یک سلسله روابط دسته‌جمعی و انقلابی‌نیاز دارید».

-«ما دنبال قهرمانان تک و تنها و منحصر به‌فردی که فکر می‌کنند دشمن را ”تکی“ می‌توانند خاک کنند نیستیم، عصر فردیتهای اسطوره‌ای سپری شده است. هیچ رستم یا هرکول و پهلوانی هم که دشمن را یک تنه به زمین بزند در کار نخواهد بود. همه پیشرفتها ناشی از کار دسته جمعی، روابط دسته‌جمعی و حرکت تشکیلاتی است. ظرف تشکیلات انقلابی را باید قدر شناخت».

-«در پاسخ به سؤالات و برخورد با دیگران وقتی از شما سؤال می‌کنند، مثلاً راجع به سازمان و مسائل مربوط به آن؛ اگر جواب را دقیقاً نمی‌دانید، حتماً لازم نیست جواب بدهید. من هم در اینجا خیلی از سؤالات را که می‌کنند، نمی‌توانم فی الفور جواب بدهم و بایستی یادداشت کنم و از داخل یا خارج کشور بپرسم. خوب، همه چیز را که یک نفر نمی‌داند. همه مسائل مربوط به سازمان را در زمینه‌های مختلف، که من نمی‌توانم بدانم. خلاصه اگر سازمانتان را دوست دارید، هیچگاه از آن دفاع ضعیف نکنید. دفاع ضعیف و لرزان و غیردقیق به ضد خودش منجر می‌شود. لذا باید با دست پر، تمام‌عیار وبا اطلاع کافی وارد و خارج بحث شد.

ما نباید خود را از همه چیز مطلع نشان بدهیم. نباید در حرفهایمان مبالغه کنیم. حرفهای ما نباید بوی توجیه و سمبل کردن بدهد. سعی کنید اگر ارقام و اعدادی می‌دهید، دقیق باشند. بزرگنمایی کاذب نکنید. از مبالغه و گنده گویی و گزافه‌گویی و این چیزهایی که در اینجاها خیلی رایج است، پرهیز کنید.

باید یاد بگیریم که سبک کار، سبک سازماندهی و سبک برخورد خود را چگونه اصلاح کنیم. با انتقادپذیری، با ارزیابی مداوم که طبیعتاًً به‌صورت دسته‌جمعی امکانپذیر است.

بنابراین، این روابطی که ما در آن قرار داریم؛ یک آزمایشگاه است. فکر نکنید که شهادت به‌خاطر آرمان و هدف، به‌خاطر خدا و خلق فقط در شهادت جسمانی خلاصه می‌شود. نه! نامدارترین شهدای ما، برجسته‌ترین آنها، کبیرترین آنها، کسانی هستند که قبل از شهادت جسمانی از پروسه‌ها و مدارهای متعدد شهادتهای نفسانی و ”پسیکولوژیک“ رد شده‌اند. کسانی که در جریان هستند می‌دانند که گاه یک گلوله خوردن به‌سر یا قلب آدم، بسیار راحت‌تر است از حل کردن یک سری دیگر از تضادها، از خیلی تحملها واز خیلی خودسازیها و...

بله، در انسان شناسی توحیدی، از شهادت جسمانی درجات بالاتری هم هست. به شرط آن که خود این حقیقت بهانه‌ای برای گریز از شهادت انقلابی نباشد. بگذارید دقیقتر بگویم: نکته کمالِ فدا شدن جسمانی برای آرمانهایمان و انحلال مطلق در آن آرمانها، وقتی است که قبل از رسیدن به درجه عالیه شهادت جسمانی؛ در طول زندگی و مبارزه روزمره از مدارج دیگری هم رد شده و روح و قلب و کردار و اخلاق خودمان را هم پیشاپیش به خدا هدیه کرده باشیم.

در کجا این کار باید صورت پذیرد؟ در روابطی که هم‌اکنون با خودمان و با دیگران داریم».

 

حرف آخوندها و نظریه‌پردازان و مدافعان آنها با مجاهدین چیست؟

بله، این حرفهای ما از روز اول و در ۳۰سال پیش بود. حالا برویم سر اصل موضوع و ببینیم از روز اول حرف بی‌تعارفِ آخوندها و نظریه پردازان و مدافعان آنها با مجاهدین چیست؟

چرا در برابر خمینی و انقلاب اسلامی او زانو نزدید و دست نبوسیدید؟

چرا رفراندوم ولایت فقیه و قانون اساسی آن را تحریم کردید؟

چرا در حالی که می‌گویید مسلمان هستید از حقوق غیرمسلمانها دفاع کردید؟

چرا در حالی که خواهران خودتان روسری دارند به دفاع از زنان بدون روسری برخاستید و منطق« یا روسری یا تو سری» را خوار و خفیف کردید؟

چرا لایحه قصاص اسلامی را ضدانسانی و ضداسلامی خواندید؟

چرا وقتی خمینی به‌عنوان فرمانده کل قوا عربده و خط‌ و نشان می‌کشید که شهر پاوه را پاره پاره خواهد کرد، به دفاع از حقوق حقه خود مختاری مردم کردستان ایران برخاستید؟

چرا در مقابل با ما به مقاومت مسلحانه پرداختید؟

چرا رژیم ما را شقه کردید؟ و اولین رئیس‌جمهور آن را هم با خود بردید؟

چرا باعث خراب شدن رابطه خمینی و نخستین جانشین او (منتظری) شدید؟

چرا به ساز اصلاحات آخوند خاتمی نرقصیدید و با او همسو و سازگار نشدید؟

چرا وقتی خمینی بر طبل جنگ تا آخرین خِشت و آخرین خانه در تهران، می‌کوبید، شعار صلح و آزادی سر دادید؟

چرا گفتید جدایی دین از دولت و حکومت؟

چرا وقتی خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را به‌عنوان مرتد می‌دهد از بنیاد مخالفت کردید؟

چرا ممنوعیت رهبری و ریاست‌جمهوری و قضاوت را برای زنان طبق قانون اساسی ولایت فقیه،گردن نگذاشتید و علیه آن بر شوریدید؟

چرا به عراق رفتید و ارتش آزادیبخشبه‌پاکردید؟ و به حلقوم خمینی جام‌زهر ریختید؟

چرا عامل ۵۹بار محکومیت رژیم در ملل ‌متحد به‌خاطر نقض وحشتناک حقوق‌بشر در ایران شدید؟

چرا تأسیسات اتمی ما را افشاء کردید و این همه مصیبت روی دست ما گذاشتید؟

چرا بزرگترین اتحاد وائتلاف اپوزیسیون را علیه ما به راه انداختید؟

چرا با شورای ملی مقاومت، جایگزین دموکراتیک عرضه کردید؟

چرا عالمی را علیه ما بر می‌انگیزید؟

چرا مانند زمان شاه شعار ضدامپریالیستی نمی‌دهید و روی ارتجاع متمرکز شده اید؟مگر ما فاشیست هستیم که شما استالینیست‌ها (!) و تیتویستها، هر جا جبهه‌ای علیه ما هست حتی با همین دولتهای غربی که شما را بمباران کردند، بر ضد ما همسویی می‌کنید؟! برگردید و هم‌چنان که خمینی می‌گفت شعار مرگ بر ارتجاع را کنار بگذارید و مثل سپاه پاسداران و عقبه آن در خارجه، روی استکبار متمرکز شوید!

اصلاً شما چرا در عراق مانده اید؟

چرا در اشرف ایستادید؟

چرا جنگیدید؟ چرا ساحل عافیت بر نگزیدید؟

اصلا چرا این مجاهدین به جای این‌که به‌سر و زندگی خودشان برسند،ترک عیال و خانمان و عزیزان کرده‌اند؟مگر غریزه انسانی و صیانت نفس و ادامهٔ نسل ندارند؟!

چرا علیه جنسیت و فردیت فرو برنده انقلاب کردید؟

چرا با انقلاب مریم به‌نحوی نامتعارف بر فرق ایدئولوژی و فرهنگ ارتجاع و بورژوازی ضد انقلابی کوبیدید و این نسل قتل‌عام شده را بیمه کردید؟

چرا به جای ندامت نامه و انزجار نامه،بعد از ۳۵سال هنوز هم سوگند مجاهدی و نقشه‌مسیر مجاهدی می‌نویسید؟

پس بخورید:

-تیغ و تبر و گلوله و موشک نوش جانتان!

-محاصره از آن‌گونه که در روایتهای «شِعب ابوطالب» آمده گوارایتان!

-۶۷۷روز لجن پراکنی و شکنجه روانی با ۳۰۰بلندگو جوابتان!

- بیمارانتان را هم زجرکش می‌کنیم!

-برچسبها یکی پس از دیگری نثارتان!

-سر توتال و دیگر شرکتهای نفتی سلامت! کاری می‌کنیم که در ۱۷ژوئن دیگر نتوانید سر بلند کنید! البته فکر آن یاران شعله‌ور و فروزان شما را نکرده بودیم ولی خودسوزیها را به گردن خودتان می‌اندازیم!

-سر مالکی و کوبلر سلامت! کاری می‌کنیم که ژنرال آمریکایی هم بگوید روی دست گوانتانامو بلند شدیم!

-سربازان گمنام و بدنام هم تا بخواهید در این سو و آن سوی جهان داریم تا با ابوعطای دموکراتیک و تزریقات آنتی ایدئولوژیک به جان شما بیفتند و استخوان شما را بجوند و جاده صاف کن حملات بعدی به شما بشوند!

بچه‌ها، یا باز هم ادامه بدهم؟

مجاهدین البته جواب تاریخی خود را داده‌اند. نه از خودشان بلکه از قول ابراهیم بت شکن که: تالله لاکیدن اصنامکم....به خدا قسم که بت ها و ارزشهای ننگین شما را واژگون می‌کنیم و بند از بند این رژیم خواهیم گسست...

۱۰سال و چند ماه پیش، در آخرین دیدار قبل از جنگ، در سالن اجتماعات اشرف که مریم هم بود، یادتان هست که گفتم «هیچکس بیش از ما به خطراتی که از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد اما عزم، جزم کرده‌ایم تا اگر زمانه ۱۰۰بار از این هم خطیر تر و پرفتنه‌تر باشد، با تأسی به پیشوای آرمانی مان، درسهای جدیدی از مقاومت و ایستادگی عرضه کنیم. ارتش آزادیبخش، این سرمایه عظیم ملت ایران، چون کوه استوار و سرفراز ایستاده است».

 

نشریه مجاهد

نشریه مجاهد

 

خصوصیات پیشتاز انقلابی

حرف قرآن این بود که یک قشر و جمعی که خود رو و خودبخودی نبودند، بلکه در جمع آنها مرز سرخ ها و ضوابط وجود داشت، اینها کار را پیش می‌برند اینها سست نمی‌شوند و ضعف نشان نمی‌دهند و در کشاکش حادثه‌ها سر فرود نمی‌آورند و اهل ذلت و پشت کردن به اصولشان نیستند. این جان مایه ایدئولوژیکی و روابط آنهاست این جان مایه جنگ آنهاست.

این قشر آموزش دیده و پرورش یافته و تربیت شده، زمختی و جنسیت و فردیت خودخواهانه خود را مهار کرده‌اند. برای همین بسیار جنگنده هستند. از قضا بسیار هم در مناسبات درونی خودشان فروتن و بدهکارند.

برای همین در سخت‌ترین تنگناها می‌توانند اینطوری موزون و چفت یکدیگر کار کنند و بجنگند و شدائد را تحمل کنند.

اگر فردیت خودخواهانه و نخراشیده داشتند که با اولین مشکل با یکدیگر سرشاخ می‌شدند. به جای آن که هم را تکمیل و تقویت کنند یکدیگر را تضعیف و خراب می‌کردند. مگر بقیه را ندیده‌ایم که چگونه در کرسی طلبی و خود شیفتگی و خودپرستی متعفن به چه راهها رفته‌اند و به کجاها کشیده‌اند؟

پس صحبت از یک « ما» یعنی یک جمع است که آن خصوصیات را دارد

آیا این همان خصوصیات پیشتاز انقلابی، همان قشر پیشتاز و همان سازمان رهبری کننده نیست؟

همان جمع و سازمانی که تعادل را می‌چرخاند همان که از شر کثیر، خیر عظیم بیرون می‌کشد؟

برخی گفته اید، این آیات که انگار تاریخچه خودمان است!

درست گفته‌اید.نه فقط تاریخچه ما، بلکه تاریخچه همه جنبشهای انقلابی اصیل است. این همان راه خدا و خلق است. حالا هرکس به میزان خودش، به میزانی که سقف ایدئولوژیکی او بالا رفته باشد. در اینصورت،البته که توانش بیشتر است.

معکوس آن را هم توجه کنید: معلوم است که وقتی این عنصر و قشر چرخاننده و هدایت کننده وجود نداشته باشد، آن وقت یک چیز اساسی کم است.

جلوی چشم خودمان در کشورهای عربی، بهار عربی را دیدیم. پارسال و سال قبل از آن در نشستهای رمضان یادتان هست که گفتم تازه اول راهی هستند که مردم ایران در سال ۵۷طی کردند. برای مجاهدین مثل روز روشن بود که چه پیچ و خمها و چه آزمایشهای بزرگی پیش روی این خلقهای برادر هست تا به تشکیلات رهبری کننده به سوی آزادی و عدالت دست پیدا کنند. گفتیم که تازه اول راه است....

اما خدا وعده داده و تضمین کرده که هر کس که راه خدا و خلق را برود، خدا خودش او را راهنمایی می‌کند. منظور همان روند دائماً عمیق شونده و غنی شونده تئوری و عمل است.

در سال ۱۳۴۴که سازمان مجاهدین تشکیل شد، در اولین مقاله و بیانیه داخلی آن، مقاله مبارزه چیست؟ که از روی آن به ما آموزش می‌دادند، این آیه آمده بود که الآن یکی از برادران یادآوری کرد:

َالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا.....(آیه آخر سوره عنکبوت)

کسانی که در راه ما به مجاهدت و نبرد برخیزند، هرآینه که آنها را هدایت و راهنمایی می‌کنیم و راه خود را به آنها نشان می‌دهیم.

می‌بینید که این افراد و جمع پیشتاز، این پیش‌آهنگ انقلابی، به‌طور خودرو و خودبخودی سبز نشده است...

سالیان آموزش دیده و در تربیت ایدئولوژیکی سپری کرده‌اند

سالیان در کارزار ایدئولوژیک، عنصر جنسیت و فردیت خودخواهانه را مهار کرده‌اند.

سالیان آن ساختاری را که شما به آن می‌گویید تشکیلات، ساخته‌اند.

آن وقت محصول و میوه این تشکیلات را در ایستادگی‌اشرفیان و مجاهد اشرفی در اشرف و لیبرتی می‌بینیم.

نیروهای انقلابی و ارتش آزاد در سایر کشورها هم آن را می‌بینند و ستایش می‌کنند و چون خودشان در قیام و سرنگون کردن دیکتاتورها دست‌اندر کارند، قدر آن را می‌دانند و گاه می‌خواهند که تجربه‌ها را منتقل کنیم.

آخر معنی سرپا نگه‌داشتن یک سازمان و تشکیلات بزرگ حتی برای یک روز را می فهمند

این را می‌فهمند که یک تظاهرات را یک روز سرپا نگه‌داشتن به چه معناست و چه قیمتی دارد.

می فهمند که ادامه دادن قیام و تظاهرات یعنی چه و چه قیمتی دارد

آخر دشمن آنها هم دائماً طرح و برنامه دارد که یکی را بخرد، یکی را بترساند و یکی را بکشد و خلاصه آنها را از میان بردارد. بنابراین معنی تبعیت از حق کشان و حق ستیزان را هم می‌فهمند. همان که قرآن هشدار داد و نتیجه‌اش عقبگرد و زیانکاری در همه جنبش‌ها و انقلابها است.

از آنجا که در تجربه و پراتیک مبارزاتی قرار گرفته‌اند دائماً در حال تجزیه و ترکیب هستند تجزیه می‌شوند چون یکی خیانت می‌کند، یکی خودفروشی سیاسی می‌کند، یکی سازش می‌کند یکی فرصت‌طلبی و اپورتونیسم پیشه می‌کند و خنجر از پشت می‌زند.

متقابلاًً در ترکیب هم هستند چون افراد همجنس و گروه خونی خودشان دائماً ساخته می‌شوند، بالا می‌کشند و تکثیر می‌شوند و صفوف آنها از کسانی که جازده و سستی و ضعف و ذلت نشان داده‌اند جدا می‌شود.

به درجاتی که خودشان درگیر هستند و دست در آتش دارند، معنی و ارزش ایستادگی در اشرف و لیبرتی را می‌فهمند...

تعدادی از برادرانمان در مورد اهمیت و ضرورت مبارزه ایدئولوژیک با فردیت خودخواهانه و رابطه آن با همه مسائلی صحبت کردند که یک جنبش از جمله خود ما با آن درگیر هستیم. از سیاست و امنیت گرفته تا حمله و دفاع و همه مسئولیتهایی که مجاهدین درهرکجا که هستند به آن اشتغال دارند.

بله این موضوع خاص ما نیست به همین خاطر بگذارید به این بحث با نقل قولهایی از هوشی مین و کسانی که دین بین فو را رهبری و فرماندهی کردند خاتمه بدهیم. جملات و توصیفات هوشی مین درباره فردیت خود پرستانه به قدر کافی گویاست و نیازمند هیچ توضیح اضافه نیست.

تنها رهروی توانا می‌تواند راهی دراز را با باری گران بردوش، درنوردد.یک انقلابی باید پای بستی محکم از اخلاق انقلابی داشته باشد تا بتواند وظیفه پرافتخار خود را به تمام انجام بدهد. همه ما که‌زاده و پرورده جامعه کهن بوده‌ایم در تفکر و عادات خویش بیش و کم اثرات آن جامعه را با خود حمل می‌کنیم. بدترین و مخاطره آمیزترین نشانه جامعه دیرین فردگرایی است. فردگرایی نقطه مقابل اخلاق انقلابی است. خردتـرین اثر باقیمانده فردگرایی در اولین فرصت رشد می‌کند. فضائل انقلابی را بی‌اثر می‌کند و مانع از آن می‌شود که ما با دل و جان برای آرمان انقلابی مبارزه کنیم. فردگرایی چیزی است سخت خدعه آمیز و غدار. به چالاکی فرد را به ورطه تباهی می‌کشد و همه می‌دانند که غلتیدن به سراشیب تباهی سهل‌تر است از بالندگی و ترقی. بی‌سبب نیست که فردگرایی سخت مخاطره آمیز است. فردگرایی خاستگاه بسا خطاکاریهاست. انتقاد و انتقاد از خود در حزب باید به جدیت عملی گردد. سلول حزبی باید از ضوابط پیروی کند. انظباط حزبی باید برحق و دقیق باشد.

اما به‌گفته هوشی مین اخلاق انقلابی از آسمان نازل نمی‌شود.

-«هر کادر و عضو حزب باید منافع انقلاب، حزب و خلق را بالاتر از هر چیز دیگری قرار دهد. آنان باید پیراهن را از لکه‌های فردگرایی پاک کنند، اخلاقیات انقلابی را اعتلا بخشند، روحیه جمعی و جمع گرایی را بپرورند و حس همبستگی سازماندهی و انضباط را بنوازند». اما به‌گفته هوشی مین « اخلاق انقلابی از آسمان نازل نمی‌شود. اخلاق انقلابی بواسطه مبارزه و تلاش مستمر روزانه، قوام و کمال می‌یابد. اخلاق انقلابی هم‌چون “سنگ یشم” هر چه بیشتر صیقل یابد درخشنده‌تر می‌شود و بسان طلا، چون دربوته رود، نابتر می‌گردد».

 سلام لطفا- توییتر- تلگرام. و ارتباط مستقیم سیمای آزادی ویژه آخرین اخبار #ایران را فالو کنید  
https://www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim-1052371034793113/
https://twitter.com/ertebatm2013
https://telegram.me/Ertebat_M
یوتوبhttps://www.youtube.com/user/ertebatm
 #مسعود_رجوی   #WeStand4FreeIran  #ایران
    #کانونهای_شورشی  #مریم_رجوی