جنبش دادخواهی و پیامدهای آن - گفتگو با محمدعلی توحیدی
سوال: آیا دخالت علی خامنهای در موضوع شرکت احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری
آتی با پیامدهای جنبش دادخواهی و انتشار سند صوتی آقای منتظری ارتباط دارد؟ اگر
ارتباط دارد، این ارتباط، چگونه و از چه زاویهیی است؟
توحیدی: ارتباطش از زاویه موقعیت شخص علی خامنهای است. خامنهای در این مانوری که داد، پیامش این بود و میخواست بگوید، من در موضع ولیفقیه بالای قطببندیهایی که درون رژیم مطرح است، قرار دارم. ببینید خامنهای که اتهامش حمایت بیجا از احمدینژاد است و در سال 88 او را تحمیل کرده، خودش دارد به او میگوید که کاندیدا نشو! یعنی خامنهای در بهاصطلاح موضع ولیفقیه چنین اعمال نظری میکند.
از طرف دیگر، اگر به جنبش دادخواهی و مخصوصاً حرفهایی که آقای منتظری در این باره زد، نگاه کنیم؛ میبینیم که این جنبش یک وجه اجتماعی دارد که خود دادخواهی از خون شهیدان و خانوادههایشان میباشد؛ جامعهیی که این داد را و این خونخواهی را در برابر دشمن دارد، حرفش این است که جنایتکاران باید محاکمه شوند و این نظام باید سرنگون شود!
ولی این جنبش دادخواهی یک وجه سیاسی خاص هم دارد که بهویژه آن را در حرفهای آقای منتظری میتوان دید؛ حرف مشخص او با شخص خمینی و ولایتفقیه است و به او میگوید: «مردم از ولایتفقیه چندششان میشود» و به این ترتیب ولایتفقیه به بنبست میرسد. از آن طرف خمینی هم آقای منتظری را عزل میکند؛ در این گیر و دار، بالاخره ضربه اساسی را ولایتفقیه و شخص خمینی میخورد. این ضربه را از خود شهدا هم میخورد، از خود مجاهدین میخورد؛ از 30هزار سر بدار میخورد که بر سر نفی ولایتفقیه جانشان را فدا کردند. خمینی اینها را قتلعام کرد تا به خیال خودش ولایتفقیه و نظام ولایتفقیه را نجات بدهد، اما در این خواست، شکست خورد. بینه شکست، هم حرفهای آقای منتظری است و هم اینکه خمینی ناگزیر شد آقای منتظری را عزل کند و تمام سرمایهگذاریاش روی موضوع ولایتفقیه و همه آنچه را که در مورد «امید امام و امت» و غیره در مورد آقای منتظری میگفت، از بین ببرد.
اما محصول این شکست، خود خامنهای است. یعنی یک ولیفقیه پوشالی بیاعتبار که در این دستگاه میخواهد تعادل این نظام را حفظ کند. از آنجاکه خامنهای این ضربه سیاسی را بهطور خاص از جنبش دادخواهی و از این موضوع خورده، با این مانور میخواهد بگوید که من این را دارم جبران میکنم؛ من در سر جای خودم هستم! به کسی که خودم حامی و طرفدارش بودم میگویم که تو دخالت نکن! و خلاصه از این موضع میخواهد دخالت کند. به این ترتیب است که این مانور خامنهای، ربط پیدا میکند به موضوع جنبش دادخواهی.
سؤال: ولی سؤالی اینجا پیش میآید؛ خیلیها گفتهاند پاسدار احمدینژاد به حرف ولیفقیه تمکین نکرد و وضعیت بدتر از قبل شد و طلسمشکستگی خامنهای در این جریان بیشتر بارز شد؛ بنابراین چطور میتوان گفت که این دخالت به نفع خود خامنهای بوده است؟
توحیدی: بله این بحث زیاد مطرح است و احمدینژاد بعد از اینکه علناً صحبت کرد، نامهیی نوشت که من تمکین میکنم! ولی خیلیها گفتند که احمدینژاد بعد از اینکه خامنهای در ملاقات، او را نهی کرده، باز به کارش ادامه داده است. نفعی که در اینجا برای خامنهای هست، این است که میخواهد صورت مسأله دعوای سیاسی داخلی را تغییر بدهد و قطببندی داخل رژیم را، با جنجالی که بر سر احمدینژاد درست میکند، طور دیگری جلوه دهد. لذا اینکه احمدینژاد تبعیت کرد یا نکرد؟ اینکه او کاندیدا میشود یا نه؟ و بحثهایی از این قبیل راه میاندازد و خیلیها هم بهدنبال آن میافتند و به این ترتیب موضوع ضربهیی را که به خودش خورده و به موقعیت او وارد آمده، تحتالشعاع قرار میدهد تا با تغییر صورت مسأله، طلسمشکستگی خودش را ترمیم کند تا نشان دهد که او در بالای نظام است و از این موضع چنین دستوری داده است. نفع این کار برای خامنهای تغییر صورت مسأله است. یک صورت مسأله ابتذالی و غیرواقعی را بر سر احمدینژاد میخواهد مطرح کند.
سؤال: ولی مگر در این میان اصل موضوع درباره ولیفقیه طلسمشکستگی خامنهای نیست؟ یعنی همین که حتی گماشتهاش هم خط او را نمیخواند.
توحیدی: ببینید نباید گفت که اصل موضوع این است که گماشته خامنهای حرفش را گوش نمیدهد. اینکه این گماشته حرف او را گوش نمیدهد، در همان سالهای آخر احمدینژاد هم خیلی واضح بود؛ احمدینژاد حرف خامنهای را گوش نکرد و 11روز در خانهاش نشست و سر کار نیآمد و روشن است که یکی از مصادیق طلسمشکستگی خامنهای همان بود. اما اصل موضوع در مورد طلسمشکستگی خامنهای این است که از فردای قیام (قیامهای88 و 89) خامنهای عملاً در صحنه سیاسی داخل رژیم خودش تبدیل یک قطب و یک طرف دعوای درونی رژیم شده است. شخص او قطب یا سر آن چیزی است که در داخل خود رژیم، به اصولگرایان، محافظه کاران، پیروان ولایت، یا هر اسمی که روی خودشان میگذارند، معروفند. از زمانی که طلسمشکستگی مطرح شده، خامنهای دیگر در بالای دو جناح یا چند جناح رژیم نیست. او خودش یک قطب است و نمیتواند آن نقشی را که خمینی در رژیم بازی میکرد، داشته باشد. این واقعیت در سال88 خیلی بارز شد و بعد در تمام کشاکشهای درون رژیم تثبیت گردید. مثلاً روشن بود در دعوای انتخابات92، یک طرفش رفسنجانی است و یک طرفش خامنهای! کما اینکه خامنهای هم رفسنجانی را به وسیله شورای نگهبان حذف کرد تا اصلاً وارد انتخابات نشود. معلوم بود که خامنهای برای خودش کاندیدایی دارد و هر کس کاندیدا شود، بهلحاظ سیاسی خود او را نمایندگی میکند؛ حتی در انتخابات اخیر مجلس و خبرگان ارتجاع هم، قطب اصلی در این باند، خود خامنهای بود و ضربهها به خود خامنهای میخورد و پاسخگو خامنهای بود و نه هیچکس دیگر! بنابراین مهمترین مسأله برای خامنهای این است که این وضعیت و این صورت مسأله را، با یک صورت مسأله ابتذالی و غیرواقعی عوض کند! چرا میگویم ابتذالی؟ چون که حتی برای کارشناسهای داخل رژیم، هم این قطببندی درون رژیم اصلاً مطرح نیست و احمدینژاد هیچ شانسی برای این موضوع ندارد. آن موقع که احمدینژاد قطب بود و رحیم مشایی را هم کاندیدا کرد، در مسند رئیسجمهور رژیم نشسته بود. به همین دلیل یک قطب بود. ولی وقتی قیام شد و او برای بار دوم رئیسجمهور شد و خامنهای او را تحمیل کرد؛ و بعد هم که با خود خامنهای دعوایش شد و بعد که برکنار شد و شکست خورد و تمام کارنامه فضاحتبارش طی سالهایی که در قدرت بوده، دیگر اصلاً جایی و موقعیتی ندارد. اما حالا خامنهای آمده و میگوید قطببندی نشود! انگار که اگر احمدینژاد کاندیدا شود، قطببندی میشود! و به این ترتیب به طرف مقابل هم پیام میدهد که شما هم وارد صحنه نشوید! این خودش یک ابتذال سیاسی است. خامنهای به این وسیله میخواهد صورت مسأله را مخدوش کند؛ اما واقعیت این است که طرف مقابل، هر کس که باشد، قطب مقابلش در دعوای درون رژیم خود خامنهای است. طلسمشکستگی هم در همین جاست. چرا که خامنهای آن برش لازم برای حل و فصل مسائل را ندارد؛ از موضوع اتمی، تا موضوع پولشویی و تا تمام این قبیل مسائل که گیر میکند. البته خامنهای در بهاصطلاح نهاد اجرایی، از لحاظ تصمیمگیری حرف آخر را میزند، فرمانده کل قوا هم هست، ولی برش سیاسی برای حل و فصل موضوع از بالا در داخل رژیم را ندارد؛ چون خودش یک قطب است و یک قطب دیگر، در داخل رژیم، در مقابلش هست.
مثلاً خامنهای در مورد برنامه اتمی و غیره داد و بیداد میکند؛ ولی در عمل میبینیم که باند دیگر کار خودش را میکند که این هم البته بهدلیل اجباراتی است که نظام دارد. بنابراین اصل موضوع همین است و این هم یک شیوه ابتذالی در این رژیم است که با تغییر صورت مسأله به مسائل انحرافی و پوشالی، عدهیی را هم گمراه میکند. یک عده از اینها عمد دارند روی واقعیت صحنه سیاسی ایران خاک بپاشند، یک عده هم گمراه میشوند. به این ترتیب است که بحث راه میافتد که حالا احمدینژاد کاندیدا میشود؟ نمیشود؟ در حالی که این بحث کلاً پوشال است.
دعوای سال96 هم مثل دعوای اسفند94 بر سر موقعیت خود خامنهای است؛ فارغ از اینکه چه کسی کاندیدا باشد، خود خامنهای صورت مسأله است، خودش در معرض پاسخگویی است؛ خودش باید پاسخ برنامه اتمی را بدهد که چه کار کرده؟ چه بلایی بر سر رژیم آورده است (البته من دارم در چارچوب جنگ و دعواهای درون رژیم صحبت میکنم). اما خامنهای با طرح این صورت مسأله ابتذالی، خیلیها را دنبال خودش میکشاند؛ چون این ویژگی رژیم ولایتفقیه برای بسیاری شناخته شده نیست. در نتیجه دنبال این بحثها راه میافتند، ولی واقعی نیست. واقعیت قطببندی خود خامنهای است.
سؤال: این حرف مفهوم است، ولی نکته این است که به هر حال گماشته ولیفقیه حرف خامنهای را نخواند، از اول هم برخلاف نظر خامنهای وارد این داستان شده بود. آیا این موضوع با این چیزی که شما ترسیم کردید، برای خامنهای ضرر ندارد؟ به این ترتیب آیا میتوانیم بگوییم این مانوری است که خود خامنهای علم کرده است؟
توحیدی: من تا بهحال گزارش مشخصی در این باره ندیدهام و بنابراین نمیتوانم بگویم که این توافقی بین خود خامنهای و احمدینژاد بوده که این بازی را راه انداختهاند و این صورت مسأله را مطرح کردهاند… البته بعید نیست! ولی به نظرم از نظر سیاسی و تا آنجا که مشهودات صحنه سیاسی نشان میدهد، باید مفروض گرفت که به هر حال احمدینژاد این بازی را راه انداخته، اما خامنهای برای بهرهبرداری از آن وارد شده و میخواهد صورت مسأله را عوض کند. طبعاً گماشته مربوطه باز هم حرفش را نخوانده و این قیمت را خامنهای مجبور شده بدهد. ولی برایش مهم این است که این صورت مسأله اصلی و آن قطببندی واقعی را مخدوش کند؛ این آن چیزی است که خامنهای دنبالش هست و به همین خاطر حاضر است قیمت آن را هم که احمدینژاد حرفش را نخوانده، بپردازد؛ چون ابتذال صحنه سیاسی و ایجاد بحث انحرافی برایش مهمتر است. بهخاطر اینکه ضربهیی را که به موقعیتش خورده میخواهد جبران کند.
سؤال: پس به گفته شما، ابتذال صحنه سیاسی و ایجاد بحث انحرافی، یک بازی سیاسی است که خامنهای دارد در این ماجرا میخواهد پیش ببرد؛ اگر ممکن است در این باره قدری بیشتر توضیح بدهید.
توحیدی: ببینید این ابتذال سیاسی، ویژگی دستگاه ولایتفقیه است، البته در همه دیکتاتوریها، این مبتذل کردن صحنه سیاسی هست. مثلاً فرض کنید شاه در اواخر حکومتش حزبی بهنام «ایران نوین» درست کرده بود که مردم آن را به تمسخر میگرفتند و روزنامه توفیق هم اسمش را گذاشته بود حزب «اینا رو ببین!». برای این حزب، دو تا جناح هم درست کرده بود، جناح فلان و جناح بهمان! تا اینها صحنه سیاسی را آرایش بدهند، بعد خودش مجبور شد این حزب را جمع کند و حزب رستاخیز را درست کرد.
اینها اشکالی است از ابتذال سیاسی در یک دیکتاتوری که در عینحال میخواهد نمایش دموکراسی بدهد. منتها این موضوع در رژیم ولایتفقیه بسیار نهادینه و عمیق و پیچیده است. چون یک رژیم فئودالی است که از قرون وسطی با ماهیت خلافت و امارت آمده و هیچ ربطی به انتخابات ندارد. مثلاً موحدی کرمانی امام جمعه خامنهای، در نماز جمعه (16مهر) میگفت «اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد، حکومت اسلامی ساقط میشود!»
خب این دستگاه که انتخابات را برنمیتابد. ولیفقیه همه کاره است؛ این بهمعنی دقیق کلمه خلافت خامنهای است، همین چیزی که داعش میگوید! چون که اصلاً بنیانگذار و پدرخوانده داعش همین خمینی و دستگاه خامنهای است. خب در این دستگاه، انتخابات یک چیز مبتذل و بیمعنی و لوث است که جبر زمان آن را به او تحمیل کرده است؛ در نتیجه میبینیم که انتخابات میشود، یکی میآید، یکی میرود، اما در آخر، حرف را ولیفقیه میزند و البته در این کشاکشها دچار فرسایش میشود. خیلی وقتها خارجیها صحبت از این میکنند که مثلاً جناح راست الآن بالا آمده، جناح چپ پایین رفته! در حالی که راست و چپ در این رژیم بیمعنی است. بعد از 2خرداد خیلی از این حرفها بود که مثلاً چپ این طور میگوید، راست آن طور میگوید… یا مثلاً اصلاحطلبان و اصولگرایان… هر دو بیمعنی است. مثلاً الآن روحانی سر کار آمده که خودش از باند بهاصطلاح «روحانیت مبارز» و از آن جناح بوده و الآن هم آنها مینویسند که روحانی اصلاً کاندیدای ما بوده که رفته آن طرف! این صحنه مبتذل است که خیلیها هم دنبالش راه میافتند، اغلب هم عمد دارند که به این شکلکهای سیاسی معنای واقعی بدهند، در حالی که معنای واقعی ندارد، پیام سیاسی جدی هم ندارد. فقط یک کلید است برای شناختن تحولات درون رژیم ولایتفقیه. کلید، تمرکز روی وضعیت ولیفقیه، چه خمینی و چه خامنهای، است که در چه موقعیتی است؟ از چه میترسد؟ دارد چه کار میکند؟ درست به همین دلیل هم هست که میبینیم از دل قیام و از توده مردم، شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» میجوشد. در حالی که بسیاری از کسانی که در صحنه فعال بودند، اصلاً چنین حرفی نداشتند؛ آنها حرفشان این بود که برگردیم به دوران طلایی ولایتفقیه! ولی مردم میگفتند «مرگ بر اصل ولایتفقیه!» یا شورای ملی مقاومت، شعارهای پایهییاش، سرنگونی ولایتفقیه است؛ مرگ بر خمینی! مرگ بر خامنهای است. شما اگر این واقعیت را در نظر داشته باشید، هر صحنه سیاسی را میتوانید مطالعه کنید؛ در غیراین صورت در بازیهای مبتذل، بر سر کاراکترهای مبتذلی که معرف هیچ هویت سیاسی نیستند؛ سر در گم میشوید.
در کشورهای خارجی این طور نیست، در کشوری که دموکراسی بورژوایی حاکم است، یک مراحلی طی شده است، راست، چپ، افراطی، مدره، میانهرو، معتدل… همه اینها سر جای خودشان هستند، بازی خودشان را میکنند، واقعیت خودشان را هم بیان میکنند، ولی در این نظام همه چیز مبتذل است. نباید دنبال این بازی مبتذل راه افتاد. کسانی هم که دنبال آن راه میافتند و به آن زرق و برق و جلا میدهند، برای خاک پاشیدن به چشم توده مردم است؛ در حالی که نیروی اصلی مقاومت ایران، شورای ملی مقاومت حرفش مشخص است. دعوا علیه ولایتفقیه است!
سؤال: اگر موافق باشید در ادامه بحث، میخواستم از انتشار عکس رئیسجمهور برگزیده مقاومت، خانم مریم رجوی در نشریه فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف بپرسم؛ البته صرفاً از زاویه برنامه چالشها، از تأثیراتش و از ارتباطش با همین بحث بحران درون رژیم و جنبش دادخواهی؟
توحیدی: به نظر من و در این نقطه که این بحث را مطرح میکنید، مهمترین اثرش اتفاقاً از هم دریدن همین صحنه مبتذل سیاسی و همین ابتذال سیاسی است که از آن صحبت میکنیم. انتشار این تصویر، صحنه واقعی سیاسی، رویارویی واقعی سیاسی و قطببندی واقعی سیاسی در جامعه ایران را مطرح میکند. جریان زنده زد و خورد سیاسی در جامعه کجاست؟ قطبهای واقعی کجاست؟
من پیش از این گفتم، خامنهای یک قطب در درون رژیم است، آن طرف هم یک قطب دیگر وجود دارد؛ ولی واقعیت این است که اگر بخواهیم به عمق برویم، تاآنجاکه به جامعه و تضاد اصلی آن برمیگردد، یک قطب خامنهای و کلیت این نظام است، اما قطب اصلی در بیرون رژیم قرار دارد؛ قطب دیگر، نیروی ضدولایتفقیه است. این زد و خورد واقعی در صحنه سیاسی است. از همین روست که تصویر مریم رجوی، چنین توفانی در دستگاه رژیم بهپا میکند، در جامعه تأثیر میگذارد، چرا که بیانگر واقعیت این قطببندی است. چرا این قطببندی این چنین اثرگذار است؟ چرا این چنین بهصورت «انفجاری»، «ناگهانی»، «توفانی» و… (کلماتی که خود رسانههای رژیم در این باره گفتهاند) رژیم را این طور به هم میریزد، مجلس رژیم را به هم میریزد، رسانههای رژیم را به هم میریزد که آی! در آغاز سال تحصیلی چرا این طوری شد؟! هشدار میدهند، تهدید میکنند، باید جلویش را بگیریم! چرا این طوری میشود؟! و… چرا؟ چون این تصویر، قطببندی واقعی جامعه ایران را برجسته و بارز میکند. بعد میبینیم که جوانها، آنهایی که دنبال آزادی هستند، آنهایی که دموکراسی میخواهند، آنهایی که از دروغ، از دجالبازی، از ابتذال سیاسی، سرکوب، غارت و… به ستوه آمدهاند، به حرکت و خروش در میآیند.
در همین دانشگاه شریف، هفته گذشته یک تظاهرات اعتراضی بهپا شد با این مضمون که میگفتند آقا دانشگاه شده دکان تجارت! پول خوابگاه و سهمیههای دانشگاه را صرف تجارت خودتان میکنید! آخر بگذارید دانشجو درسش را بخواند!… بر سر اینها الآن دعواست.
خب این نمونهیی از جامعه به ستوه آمده است. صحنه واقعی سیاسی و کارزار واقعی سیاسی در این تصویر متجلی میشود. انتشار این تصویر، معنیاش این است که تمام آن دروغها، دجالبازیها، حملات، اهانتها و لجنپراکنیهایی که علیه این جنبش، علیه این مقاومت شده، پشیزی برای متن جامعه ارزش نداشته است. جامعه به ستوه آمده، بهرغم فضای خفقان، سمبلش را معرفی میکند و ناگهان اینها را به هم میریزد که چه شد؟! چرا این طوری شد؟! این یکی دولت را و وزیر علوم را استیضاح میکند و آن یکی این یکی را متهم میکند… همه اینها بهخاطر پیامی است که این موضوع دارد.
به این ترتیب، من اگر بخواهم انتشار این تصویر و پیامدهای آن را به این بحث ربط بدهم، میگویم، این تصویر، ابتذال سیاسی را که خامنهای میخواهد ایجاد کند، دو ضرب و در یک عمق بسیار بیشتری و در یک زلزله سیاسی دیگر، برملا میکند و نشان میدهد که قطببندی واقعی اینجاست. این واقعیتی است که در جامعه مطرح است و بیرون میزند و این طبعاً بازتابها و پیامدهای سیاسی خودش را هم دارد.
سؤال: اگر آن طور که شما میگویید چنین تأثیراتی دارد، پس چرا رژیم تلاش نمیکند آن را بپوشاند؟ برعکس ما این روزها شاهد هستیم که رسانههای رژیم، مقامات رژیم و نمایندههای مجلس رژیم میآیند و هر چه بیشتر راجع به این موضوع صحبت میکنند و به آن دامن میزنند؟
توحیدی: واقعیت این است که رژیم خیلی تلاش کرده و میکند تا اینها را بپوشاند. اصلاً چنین نیست که رژیم متوجه موضوعی که داریم راجع به آن صحبت میکنیم، نباشد؛ چون رژیم که در صحنه است، خیلی بیشتر متوجه این آثار و پیامدها هست و بسیار تلاش میکند که آن را بپوشاند، کمااینکه در همین واکنشهایشان مشخص شد که در بهمن94 هم، همین تصویر از خانم مریم رجوی در ویژهنامههای همین انجمن درج شده و در زیرنویس آن هم نوشته شده: ساکن فرانسه… اما این را پوشاندند. بعد هم موارد دیگر را تلاش کردند بپوشانند. کمااینکه خودشان میگویند که موارد متعددی از این قبیل بوده که به این صورت رو نشده و حالا هم تلاش میکنند آنها را بپوشانند. اگر الآن دارند این کار را میکنند، ناچارند، با ابعادی که این قضیه پیدا کرده، به این وسیله و با این بیانها میخواهند نیروهای خودشان را توجیه کنند و با همین تهدیدها و همین حرفها، تلاش میکنند جلو موارد بعدی را بگیرند. بنابراین چنین واکنشهایی از سر ناچاری است، نه از سر اینکه نمیدانند این ضررها را دارد؛ اصلاً به همین دلیل دارند این داد و بیدادها را میکنند.
سؤال: اما چرا در سال 94 که عکس رئیسجمهور برگزیده مقاومت در همان نشریه چاپ شد توانستند آن را بپوشانند، اما امسال نتوانستند همین کار را بکنند؟
توحیدی: در یک کلام، بهخاطر چرخش تعادل! وقتی تعادل میچرخد، صحنه فرق میکند، آرایش و نوع کارکرد سیاسی دشمن هم فرق میکند، امکاناتش هم فرق میکند، تواناییاش هم فرق میکند. تعادل رژیم عوض شده، چرا تعادل عوض شده؟ همین بحثی که سر موضوع دادخواهی داریم، همین ضربهیی که بر سر جنبش دادخواهی و از ناحیه حرفهای آقای منتظری به ولیفقیه نظام خورده… ضربهیی است که به محور دستگاه خورده است؛ وقتی که به محور ضربه میخورد، تعادل عوض میشود.
از طرف دیگر، موضوع انتقال مجاهدین، در پی یک کارزار 14ساله با انبوهی زد و خورد سیاسی، بهطور روزمره با شهیدانش، در صحنه بینالمللی، در عراق، در اشرف، در لیبرتی، خب اینها صحنه را عوض کرده است؛ چون دشمن در آن ضربه خورده است. خامنهای ضربه خورده است؛ از کی؟ از نیروی اصلی ضد ولایتفقیه! در برابر آن شکست خورده است!
در جریان کارزار انتقال در تمام این کشاکشها، البته سازمان ملل مطرح بود، نماینده ویژه سازمان ملل مطرح بود، آمریکا مطرح بود، دولت عراق مطرح بود، اما در اعماق، اشرفیها با رژیم میجنگیدند.
یک مثال دیگر، در خبرها بود که در سوریه که یک نماینده ویژه دیگری هم در آنجا هست… دولت موقت ائتلاف نیروهای اپوزیسیون سوریه، بیانیه داده و میگوید این نماینده ویژه را برکنار کنید! چرا؟ چون در طرف دشمن قرار گرفته و طرحها و پیشنهاداتش را ارائه میدهد. جنبش سوریه درگیر این موضوع است. مقاومت ایران هم درگیر این موضوع بودهاند، اشرفیها در قسمت آخر یک کارزار عظیم در لیبرتی، که کوبلر و امثالهم مطرح بودند، توانستند با پایداری، با شهیدانی که دادند، با نبرد در صحنه سیاسی توانستند دشمن را شکست دهند. ملت ایران هم شاهد این صحنه بودند؛ جامعه ایران شاهد این صحنه بود؛ اخباری که مطرح میشود همین موضوع را نشان میدهد؛ نام مریم رجوی در این کارزار به درون جامعه میرود. مطرح میشود. معروف است که میگویند یک تصویر از هزار واژه گویاتر است. این تصویر نشان میدهد و پیام میدهد که جامعه به ستوه آمده و به امان آمده از این شرایط، در این تصویر پاسخ خودش را در این راه و رسم، در این مقاومت و پایداری میبیند.
چرا رژیم نمیتواند جلویش را بگیرد؟ بهخاطر اینکه شکست خورده است، از همین جنبش، از همین کارزار، از همین نیرو، از همین مریم رجوی، شکست خورده است. وقتی که شکست بخورد، روحیه جامعه و واکنش آن تغییر میکند؛ اردوی دشمن هم تغییر میکند؛ شکافهای داخل رژیم، افزایش پیدا میکند؛ تمام اینها باعث میشود که نتواند جلو آن را بگیرد. تفاوت بین آن موقع که توانست با این موقع که نتوانست در این است.
جامعه در این تصویر، خواستش را میبیند؛ خواست دموکراسی را میبیند. خواست حقوقبشر و برابری زنان را میبیند و همه آن چیزهایی را که جامعه دارد از آن رنج میبرد و آخوندها و همه دار و دستههایش به مردم دروغ گفتهاند، به دانشجوها دروغ گفتهاند، به فارغالتحصیلان دانشگاهها دروغ گفتهاند و پاسخ مردم را با سرکوب دادهاند. خب تصویر مریم رجوی پاسخ این درد و این تعادل جدید است و همچنان که خود رژیم نوشتهاند و خودشان دارند میگویند، فقط این یکی نیست، «با اشکال مختلف» … این عین عبارتی است که من در نوشتههایشان دیدهام، مثلاً نوشتهاند «به اشکال مختلف این مسائل دارد تکرار میشود؛ آن هم در آستانه سال تحصیلی که 16آذر هم در پیش است و دانشجویان هم دارند میروند دانشگاه و بهطور جمعی زندگی میکنند و واقعیتها را میبینند. بله این واقعیت به اشکال مختلف ادامه دارد و جامعه پاسخش و انتظارات خودش را در این تصویر سمبلیزه میکند.
توحیدی: ارتباطش از زاویه موقعیت شخص علی خامنهای است. خامنهای در این مانوری که داد، پیامش این بود و میخواست بگوید، من در موضع ولیفقیه بالای قطببندیهایی که درون رژیم مطرح است، قرار دارم. ببینید خامنهای که اتهامش حمایت بیجا از احمدینژاد است و در سال 88 او را تحمیل کرده، خودش دارد به او میگوید که کاندیدا نشو! یعنی خامنهای در بهاصطلاح موضع ولیفقیه چنین اعمال نظری میکند.
از طرف دیگر، اگر به جنبش دادخواهی و مخصوصاً حرفهایی که آقای منتظری در این باره زد، نگاه کنیم؛ میبینیم که این جنبش یک وجه اجتماعی دارد که خود دادخواهی از خون شهیدان و خانوادههایشان میباشد؛ جامعهیی که این داد را و این خونخواهی را در برابر دشمن دارد، حرفش این است که جنایتکاران باید محاکمه شوند و این نظام باید سرنگون شود!
ولی این جنبش دادخواهی یک وجه سیاسی خاص هم دارد که بهویژه آن را در حرفهای آقای منتظری میتوان دید؛ حرف مشخص او با شخص خمینی و ولایتفقیه است و به او میگوید: «مردم از ولایتفقیه چندششان میشود» و به این ترتیب ولایتفقیه به بنبست میرسد. از آن طرف خمینی هم آقای منتظری را عزل میکند؛ در این گیر و دار، بالاخره ضربه اساسی را ولایتفقیه و شخص خمینی میخورد. این ضربه را از خود شهدا هم میخورد، از خود مجاهدین میخورد؛ از 30هزار سر بدار میخورد که بر سر نفی ولایتفقیه جانشان را فدا کردند. خمینی اینها را قتلعام کرد تا به خیال خودش ولایتفقیه و نظام ولایتفقیه را نجات بدهد، اما در این خواست، شکست خورد. بینه شکست، هم حرفهای آقای منتظری است و هم اینکه خمینی ناگزیر شد آقای منتظری را عزل کند و تمام سرمایهگذاریاش روی موضوع ولایتفقیه و همه آنچه را که در مورد «امید امام و امت» و غیره در مورد آقای منتظری میگفت، از بین ببرد.
اما محصول این شکست، خود خامنهای است. یعنی یک ولیفقیه پوشالی بیاعتبار که در این دستگاه میخواهد تعادل این نظام را حفظ کند. از آنجاکه خامنهای این ضربه سیاسی را بهطور خاص از جنبش دادخواهی و از این موضوع خورده، با این مانور میخواهد بگوید که من این را دارم جبران میکنم؛ من در سر جای خودم هستم! به کسی که خودم حامی و طرفدارش بودم میگویم که تو دخالت نکن! و خلاصه از این موضع میخواهد دخالت کند. به این ترتیب است که این مانور خامنهای، ربط پیدا میکند به موضوع جنبش دادخواهی.
سؤال: ولی سؤالی اینجا پیش میآید؛ خیلیها گفتهاند پاسدار احمدینژاد به حرف ولیفقیه تمکین نکرد و وضعیت بدتر از قبل شد و طلسمشکستگی خامنهای در این جریان بیشتر بارز شد؛ بنابراین چطور میتوان گفت که این دخالت به نفع خود خامنهای بوده است؟
توحیدی: بله این بحث زیاد مطرح است و احمدینژاد بعد از اینکه علناً صحبت کرد، نامهیی نوشت که من تمکین میکنم! ولی خیلیها گفتند که احمدینژاد بعد از اینکه خامنهای در ملاقات، او را نهی کرده، باز به کارش ادامه داده است. نفعی که در اینجا برای خامنهای هست، این است که میخواهد صورت مسأله دعوای سیاسی داخلی را تغییر بدهد و قطببندی داخل رژیم را، با جنجالی که بر سر احمدینژاد درست میکند، طور دیگری جلوه دهد. لذا اینکه احمدینژاد تبعیت کرد یا نکرد؟ اینکه او کاندیدا میشود یا نه؟ و بحثهایی از این قبیل راه میاندازد و خیلیها هم بهدنبال آن میافتند و به این ترتیب موضوع ضربهیی را که به خودش خورده و به موقعیت او وارد آمده، تحتالشعاع قرار میدهد تا با تغییر صورت مسأله، طلسمشکستگی خودش را ترمیم کند تا نشان دهد که او در بالای نظام است و از این موضع چنین دستوری داده است. نفع این کار برای خامنهای تغییر صورت مسأله است. یک صورت مسأله ابتذالی و غیرواقعی را بر سر احمدینژاد میخواهد مطرح کند.
سؤال: ولی مگر در این میان اصل موضوع درباره ولیفقیه طلسمشکستگی خامنهای نیست؟ یعنی همین که حتی گماشتهاش هم خط او را نمیخواند.
توحیدی: ببینید نباید گفت که اصل موضوع این است که گماشته خامنهای حرفش را گوش نمیدهد. اینکه این گماشته حرف او را گوش نمیدهد، در همان سالهای آخر احمدینژاد هم خیلی واضح بود؛ احمدینژاد حرف خامنهای را گوش نکرد و 11روز در خانهاش نشست و سر کار نیآمد و روشن است که یکی از مصادیق طلسمشکستگی خامنهای همان بود. اما اصل موضوع در مورد طلسمشکستگی خامنهای این است که از فردای قیام (قیامهای88 و 89) خامنهای عملاً در صحنه سیاسی داخل رژیم خودش تبدیل یک قطب و یک طرف دعوای درونی رژیم شده است. شخص او قطب یا سر آن چیزی است که در داخل خود رژیم، به اصولگرایان، محافظه کاران، پیروان ولایت، یا هر اسمی که روی خودشان میگذارند، معروفند. از زمانی که طلسمشکستگی مطرح شده، خامنهای دیگر در بالای دو جناح یا چند جناح رژیم نیست. او خودش یک قطب است و نمیتواند آن نقشی را که خمینی در رژیم بازی میکرد، داشته باشد. این واقعیت در سال88 خیلی بارز شد و بعد در تمام کشاکشهای درون رژیم تثبیت گردید. مثلاً روشن بود در دعوای انتخابات92، یک طرفش رفسنجانی است و یک طرفش خامنهای! کما اینکه خامنهای هم رفسنجانی را به وسیله شورای نگهبان حذف کرد تا اصلاً وارد انتخابات نشود. معلوم بود که خامنهای برای خودش کاندیدایی دارد و هر کس کاندیدا شود، بهلحاظ سیاسی خود او را نمایندگی میکند؛ حتی در انتخابات اخیر مجلس و خبرگان ارتجاع هم، قطب اصلی در این باند، خود خامنهای بود و ضربهها به خود خامنهای میخورد و پاسخگو خامنهای بود و نه هیچکس دیگر! بنابراین مهمترین مسأله برای خامنهای این است که این وضعیت و این صورت مسأله را، با یک صورت مسأله ابتذالی و غیرواقعی عوض کند! چرا میگویم ابتذالی؟ چون که حتی برای کارشناسهای داخل رژیم، هم این قطببندی درون رژیم اصلاً مطرح نیست و احمدینژاد هیچ شانسی برای این موضوع ندارد. آن موقع که احمدینژاد قطب بود و رحیم مشایی را هم کاندیدا کرد، در مسند رئیسجمهور رژیم نشسته بود. به همین دلیل یک قطب بود. ولی وقتی قیام شد و او برای بار دوم رئیسجمهور شد و خامنهای او را تحمیل کرد؛ و بعد هم که با خود خامنهای دعوایش شد و بعد که برکنار شد و شکست خورد و تمام کارنامه فضاحتبارش طی سالهایی که در قدرت بوده، دیگر اصلاً جایی و موقعیتی ندارد. اما حالا خامنهای آمده و میگوید قطببندی نشود! انگار که اگر احمدینژاد کاندیدا شود، قطببندی میشود! و به این ترتیب به طرف مقابل هم پیام میدهد که شما هم وارد صحنه نشوید! این خودش یک ابتذال سیاسی است. خامنهای به این وسیله میخواهد صورت مسأله را مخدوش کند؛ اما واقعیت این است که طرف مقابل، هر کس که باشد، قطب مقابلش در دعوای درون رژیم خود خامنهای است. طلسمشکستگی هم در همین جاست. چرا که خامنهای آن برش لازم برای حل و فصل مسائل را ندارد؛ از موضوع اتمی، تا موضوع پولشویی و تا تمام این قبیل مسائل که گیر میکند. البته خامنهای در بهاصطلاح نهاد اجرایی، از لحاظ تصمیمگیری حرف آخر را میزند، فرمانده کل قوا هم هست، ولی برش سیاسی برای حل و فصل موضوع از بالا در داخل رژیم را ندارد؛ چون خودش یک قطب است و یک قطب دیگر، در داخل رژیم، در مقابلش هست.
مثلاً خامنهای در مورد برنامه اتمی و غیره داد و بیداد میکند؛ ولی در عمل میبینیم که باند دیگر کار خودش را میکند که این هم البته بهدلیل اجباراتی است که نظام دارد. بنابراین اصل موضوع همین است و این هم یک شیوه ابتذالی در این رژیم است که با تغییر صورت مسأله به مسائل انحرافی و پوشالی، عدهیی را هم گمراه میکند. یک عده از اینها عمد دارند روی واقعیت صحنه سیاسی ایران خاک بپاشند، یک عده هم گمراه میشوند. به این ترتیب است که بحث راه میافتد که حالا احمدینژاد کاندیدا میشود؟ نمیشود؟ در حالی که این بحث کلاً پوشال است.
دعوای سال96 هم مثل دعوای اسفند94 بر سر موقعیت خود خامنهای است؛ فارغ از اینکه چه کسی کاندیدا باشد، خود خامنهای صورت مسأله است، خودش در معرض پاسخگویی است؛ خودش باید پاسخ برنامه اتمی را بدهد که چه کار کرده؟ چه بلایی بر سر رژیم آورده است (البته من دارم در چارچوب جنگ و دعواهای درون رژیم صحبت میکنم). اما خامنهای با طرح این صورت مسأله ابتذالی، خیلیها را دنبال خودش میکشاند؛ چون این ویژگی رژیم ولایتفقیه برای بسیاری شناخته شده نیست. در نتیجه دنبال این بحثها راه میافتند، ولی واقعی نیست. واقعیت قطببندی خود خامنهای است.
سؤال: این حرف مفهوم است، ولی نکته این است که به هر حال گماشته ولیفقیه حرف خامنهای را نخواند، از اول هم برخلاف نظر خامنهای وارد این داستان شده بود. آیا این موضوع با این چیزی که شما ترسیم کردید، برای خامنهای ضرر ندارد؟ به این ترتیب آیا میتوانیم بگوییم این مانوری است که خود خامنهای علم کرده است؟
توحیدی: من تا بهحال گزارش مشخصی در این باره ندیدهام و بنابراین نمیتوانم بگویم که این توافقی بین خود خامنهای و احمدینژاد بوده که این بازی را راه انداختهاند و این صورت مسأله را مطرح کردهاند… البته بعید نیست! ولی به نظرم از نظر سیاسی و تا آنجا که مشهودات صحنه سیاسی نشان میدهد، باید مفروض گرفت که به هر حال احمدینژاد این بازی را راه انداخته، اما خامنهای برای بهرهبرداری از آن وارد شده و میخواهد صورت مسأله را عوض کند. طبعاً گماشته مربوطه باز هم حرفش را نخوانده و این قیمت را خامنهای مجبور شده بدهد. ولی برایش مهم این است که این صورت مسأله اصلی و آن قطببندی واقعی را مخدوش کند؛ این آن چیزی است که خامنهای دنبالش هست و به همین خاطر حاضر است قیمت آن را هم که احمدینژاد حرفش را نخوانده، بپردازد؛ چون ابتذال صحنه سیاسی و ایجاد بحث انحرافی برایش مهمتر است. بهخاطر اینکه ضربهیی را که به موقعیتش خورده میخواهد جبران کند.
سؤال: پس به گفته شما، ابتذال صحنه سیاسی و ایجاد بحث انحرافی، یک بازی سیاسی است که خامنهای دارد در این ماجرا میخواهد پیش ببرد؛ اگر ممکن است در این باره قدری بیشتر توضیح بدهید.
توحیدی: ببینید این ابتذال سیاسی، ویژگی دستگاه ولایتفقیه است، البته در همه دیکتاتوریها، این مبتذل کردن صحنه سیاسی هست. مثلاً فرض کنید شاه در اواخر حکومتش حزبی بهنام «ایران نوین» درست کرده بود که مردم آن را به تمسخر میگرفتند و روزنامه توفیق هم اسمش را گذاشته بود حزب «اینا رو ببین!». برای این حزب، دو تا جناح هم درست کرده بود، جناح فلان و جناح بهمان! تا اینها صحنه سیاسی را آرایش بدهند، بعد خودش مجبور شد این حزب را جمع کند و حزب رستاخیز را درست کرد.
اینها اشکالی است از ابتذال سیاسی در یک دیکتاتوری که در عینحال میخواهد نمایش دموکراسی بدهد. منتها این موضوع در رژیم ولایتفقیه بسیار نهادینه و عمیق و پیچیده است. چون یک رژیم فئودالی است که از قرون وسطی با ماهیت خلافت و امارت آمده و هیچ ربطی به انتخابات ندارد. مثلاً موحدی کرمانی امام جمعه خامنهای، در نماز جمعه (16مهر) میگفت «اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد، حکومت اسلامی ساقط میشود!»
خب این دستگاه که انتخابات را برنمیتابد. ولیفقیه همه کاره است؛ این بهمعنی دقیق کلمه خلافت خامنهای است، همین چیزی که داعش میگوید! چون که اصلاً بنیانگذار و پدرخوانده داعش همین خمینی و دستگاه خامنهای است. خب در این دستگاه، انتخابات یک چیز مبتذل و بیمعنی و لوث است که جبر زمان آن را به او تحمیل کرده است؛ در نتیجه میبینیم که انتخابات میشود، یکی میآید، یکی میرود، اما در آخر، حرف را ولیفقیه میزند و البته در این کشاکشها دچار فرسایش میشود. خیلی وقتها خارجیها صحبت از این میکنند که مثلاً جناح راست الآن بالا آمده، جناح چپ پایین رفته! در حالی که راست و چپ در این رژیم بیمعنی است. بعد از 2خرداد خیلی از این حرفها بود که مثلاً چپ این طور میگوید، راست آن طور میگوید… یا مثلاً اصلاحطلبان و اصولگرایان… هر دو بیمعنی است. مثلاً الآن روحانی سر کار آمده که خودش از باند بهاصطلاح «روحانیت مبارز» و از آن جناح بوده و الآن هم آنها مینویسند که روحانی اصلاً کاندیدای ما بوده که رفته آن طرف! این صحنه مبتذل است که خیلیها هم دنبالش راه میافتند، اغلب هم عمد دارند که به این شکلکهای سیاسی معنای واقعی بدهند، در حالی که معنای واقعی ندارد، پیام سیاسی جدی هم ندارد. فقط یک کلید است برای شناختن تحولات درون رژیم ولایتفقیه. کلید، تمرکز روی وضعیت ولیفقیه، چه خمینی و چه خامنهای، است که در چه موقعیتی است؟ از چه میترسد؟ دارد چه کار میکند؟ درست به همین دلیل هم هست که میبینیم از دل قیام و از توده مردم، شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» میجوشد. در حالی که بسیاری از کسانی که در صحنه فعال بودند، اصلاً چنین حرفی نداشتند؛ آنها حرفشان این بود که برگردیم به دوران طلایی ولایتفقیه! ولی مردم میگفتند «مرگ بر اصل ولایتفقیه!» یا شورای ملی مقاومت، شعارهای پایهییاش، سرنگونی ولایتفقیه است؛ مرگ بر خمینی! مرگ بر خامنهای است. شما اگر این واقعیت را در نظر داشته باشید، هر صحنه سیاسی را میتوانید مطالعه کنید؛ در غیراین صورت در بازیهای مبتذل، بر سر کاراکترهای مبتذلی که معرف هیچ هویت سیاسی نیستند؛ سر در گم میشوید.
در کشورهای خارجی این طور نیست، در کشوری که دموکراسی بورژوایی حاکم است، یک مراحلی طی شده است، راست، چپ، افراطی، مدره، میانهرو، معتدل… همه اینها سر جای خودشان هستند، بازی خودشان را میکنند، واقعیت خودشان را هم بیان میکنند، ولی در این نظام همه چیز مبتذل است. نباید دنبال این بازی مبتذل راه افتاد. کسانی هم که دنبال آن راه میافتند و به آن زرق و برق و جلا میدهند، برای خاک پاشیدن به چشم توده مردم است؛ در حالی که نیروی اصلی مقاومت ایران، شورای ملی مقاومت حرفش مشخص است. دعوا علیه ولایتفقیه است!
سؤال: اگر موافق باشید در ادامه بحث، میخواستم از انتشار عکس رئیسجمهور برگزیده مقاومت، خانم مریم رجوی در نشریه فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف بپرسم؛ البته صرفاً از زاویه برنامه چالشها، از تأثیراتش و از ارتباطش با همین بحث بحران درون رژیم و جنبش دادخواهی؟
توحیدی: به نظر من و در این نقطه که این بحث را مطرح میکنید، مهمترین اثرش اتفاقاً از هم دریدن همین صحنه مبتذل سیاسی و همین ابتذال سیاسی است که از آن صحبت میکنیم. انتشار این تصویر، صحنه واقعی سیاسی، رویارویی واقعی سیاسی و قطببندی واقعی سیاسی در جامعه ایران را مطرح میکند. جریان زنده زد و خورد سیاسی در جامعه کجاست؟ قطبهای واقعی کجاست؟
من پیش از این گفتم، خامنهای یک قطب در درون رژیم است، آن طرف هم یک قطب دیگر وجود دارد؛ ولی واقعیت این است که اگر بخواهیم به عمق برویم، تاآنجاکه به جامعه و تضاد اصلی آن برمیگردد، یک قطب خامنهای و کلیت این نظام است، اما قطب اصلی در بیرون رژیم قرار دارد؛ قطب دیگر، نیروی ضدولایتفقیه است. این زد و خورد واقعی در صحنه سیاسی است. از همین روست که تصویر مریم رجوی، چنین توفانی در دستگاه رژیم بهپا میکند، در جامعه تأثیر میگذارد، چرا که بیانگر واقعیت این قطببندی است. چرا این قطببندی این چنین اثرگذار است؟ چرا این چنین بهصورت «انفجاری»، «ناگهانی»، «توفانی» و… (کلماتی که خود رسانههای رژیم در این باره گفتهاند) رژیم را این طور به هم میریزد، مجلس رژیم را به هم میریزد، رسانههای رژیم را به هم میریزد که آی! در آغاز سال تحصیلی چرا این طوری شد؟! هشدار میدهند، تهدید میکنند، باید جلویش را بگیریم! چرا این طوری میشود؟! و… چرا؟ چون این تصویر، قطببندی واقعی جامعه ایران را برجسته و بارز میکند. بعد میبینیم که جوانها، آنهایی که دنبال آزادی هستند، آنهایی که دموکراسی میخواهند، آنهایی که از دروغ، از دجالبازی، از ابتذال سیاسی، سرکوب، غارت و… به ستوه آمدهاند، به حرکت و خروش در میآیند.
در همین دانشگاه شریف، هفته گذشته یک تظاهرات اعتراضی بهپا شد با این مضمون که میگفتند آقا دانشگاه شده دکان تجارت! پول خوابگاه و سهمیههای دانشگاه را صرف تجارت خودتان میکنید! آخر بگذارید دانشجو درسش را بخواند!… بر سر اینها الآن دعواست.
خب این نمونهیی از جامعه به ستوه آمده است. صحنه واقعی سیاسی و کارزار واقعی سیاسی در این تصویر متجلی میشود. انتشار این تصویر، معنیاش این است که تمام آن دروغها، دجالبازیها، حملات، اهانتها و لجنپراکنیهایی که علیه این جنبش، علیه این مقاومت شده، پشیزی برای متن جامعه ارزش نداشته است. جامعه به ستوه آمده، بهرغم فضای خفقان، سمبلش را معرفی میکند و ناگهان اینها را به هم میریزد که چه شد؟! چرا این طوری شد؟! این یکی دولت را و وزیر علوم را استیضاح میکند و آن یکی این یکی را متهم میکند… همه اینها بهخاطر پیامی است که این موضوع دارد.
به این ترتیب، من اگر بخواهم انتشار این تصویر و پیامدهای آن را به این بحث ربط بدهم، میگویم، این تصویر، ابتذال سیاسی را که خامنهای میخواهد ایجاد کند، دو ضرب و در یک عمق بسیار بیشتری و در یک زلزله سیاسی دیگر، برملا میکند و نشان میدهد که قطببندی واقعی اینجاست. این واقعیتی است که در جامعه مطرح است و بیرون میزند و این طبعاً بازتابها و پیامدهای سیاسی خودش را هم دارد.
سؤال: اگر آن طور که شما میگویید چنین تأثیراتی دارد، پس چرا رژیم تلاش نمیکند آن را بپوشاند؟ برعکس ما این روزها شاهد هستیم که رسانههای رژیم، مقامات رژیم و نمایندههای مجلس رژیم میآیند و هر چه بیشتر راجع به این موضوع صحبت میکنند و به آن دامن میزنند؟
توحیدی: واقعیت این است که رژیم خیلی تلاش کرده و میکند تا اینها را بپوشاند. اصلاً چنین نیست که رژیم متوجه موضوعی که داریم راجع به آن صحبت میکنیم، نباشد؛ چون رژیم که در صحنه است، خیلی بیشتر متوجه این آثار و پیامدها هست و بسیار تلاش میکند که آن را بپوشاند، کمااینکه در همین واکنشهایشان مشخص شد که در بهمن94 هم، همین تصویر از خانم مریم رجوی در ویژهنامههای همین انجمن درج شده و در زیرنویس آن هم نوشته شده: ساکن فرانسه… اما این را پوشاندند. بعد هم موارد دیگر را تلاش کردند بپوشانند. کمااینکه خودشان میگویند که موارد متعددی از این قبیل بوده که به این صورت رو نشده و حالا هم تلاش میکنند آنها را بپوشانند. اگر الآن دارند این کار را میکنند، ناچارند، با ابعادی که این قضیه پیدا کرده، به این وسیله و با این بیانها میخواهند نیروهای خودشان را توجیه کنند و با همین تهدیدها و همین حرفها، تلاش میکنند جلو موارد بعدی را بگیرند. بنابراین چنین واکنشهایی از سر ناچاری است، نه از سر اینکه نمیدانند این ضررها را دارد؛ اصلاً به همین دلیل دارند این داد و بیدادها را میکنند.
سؤال: اما چرا در سال 94 که عکس رئیسجمهور برگزیده مقاومت در همان نشریه چاپ شد توانستند آن را بپوشانند، اما امسال نتوانستند همین کار را بکنند؟
توحیدی: در یک کلام، بهخاطر چرخش تعادل! وقتی تعادل میچرخد، صحنه فرق میکند، آرایش و نوع کارکرد سیاسی دشمن هم فرق میکند، امکاناتش هم فرق میکند، تواناییاش هم فرق میکند. تعادل رژیم عوض شده، چرا تعادل عوض شده؟ همین بحثی که سر موضوع دادخواهی داریم، همین ضربهیی که بر سر جنبش دادخواهی و از ناحیه حرفهای آقای منتظری به ولیفقیه نظام خورده… ضربهیی است که به محور دستگاه خورده است؛ وقتی که به محور ضربه میخورد، تعادل عوض میشود.
از طرف دیگر، موضوع انتقال مجاهدین، در پی یک کارزار 14ساله با انبوهی زد و خورد سیاسی، بهطور روزمره با شهیدانش، در صحنه بینالمللی، در عراق، در اشرف، در لیبرتی، خب اینها صحنه را عوض کرده است؛ چون دشمن در آن ضربه خورده است. خامنهای ضربه خورده است؛ از کی؟ از نیروی اصلی ضد ولایتفقیه! در برابر آن شکست خورده است!
در جریان کارزار انتقال در تمام این کشاکشها، البته سازمان ملل مطرح بود، نماینده ویژه سازمان ملل مطرح بود، آمریکا مطرح بود، دولت عراق مطرح بود، اما در اعماق، اشرفیها با رژیم میجنگیدند.
یک مثال دیگر، در خبرها بود که در سوریه که یک نماینده ویژه دیگری هم در آنجا هست… دولت موقت ائتلاف نیروهای اپوزیسیون سوریه، بیانیه داده و میگوید این نماینده ویژه را برکنار کنید! چرا؟ چون در طرف دشمن قرار گرفته و طرحها و پیشنهاداتش را ارائه میدهد. جنبش سوریه درگیر این موضوع است. مقاومت ایران هم درگیر این موضوع بودهاند، اشرفیها در قسمت آخر یک کارزار عظیم در لیبرتی، که کوبلر و امثالهم مطرح بودند، توانستند با پایداری، با شهیدانی که دادند، با نبرد در صحنه سیاسی توانستند دشمن را شکست دهند. ملت ایران هم شاهد این صحنه بودند؛ جامعه ایران شاهد این صحنه بود؛ اخباری که مطرح میشود همین موضوع را نشان میدهد؛ نام مریم رجوی در این کارزار به درون جامعه میرود. مطرح میشود. معروف است که میگویند یک تصویر از هزار واژه گویاتر است. این تصویر نشان میدهد و پیام میدهد که جامعه به ستوه آمده و به امان آمده از این شرایط، در این تصویر پاسخ خودش را در این راه و رسم، در این مقاومت و پایداری میبیند.
چرا رژیم نمیتواند جلویش را بگیرد؟ بهخاطر اینکه شکست خورده است، از همین جنبش، از همین کارزار، از همین نیرو، از همین مریم رجوی، شکست خورده است. وقتی که شکست بخورد، روحیه جامعه و واکنش آن تغییر میکند؛ اردوی دشمن هم تغییر میکند؛ شکافهای داخل رژیم، افزایش پیدا میکند؛ تمام اینها باعث میشود که نتواند جلو آن را بگیرد. تفاوت بین آن موقع که توانست با این موقع که نتوانست در این است.
جامعه در این تصویر، خواستش را میبیند؛ خواست دموکراسی را میبیند. خواست حقوقبشر و برابری زنان را میبیند و همه آن چیزهایی را که جامعه دارد از آن رنج میبرد و آخوندها و همه دار و دستههایش به مردم دروغ گفتهاند، به دانشجوها دروغ گفتهاند، به فارغالتحصیلان دانشگاهها دروغ گفتهاند و پاسخ مردم را با سرکوب دادهاند. خب تصویر مریم رجوی پاسخ این درد و این تعادل جدید است و همچنان که خود رژیم نوشتهاند و خودشان دارند میگویند، فقط این یکی نیست، «با اشکال مختلف» … این عین عبارتی است که من در نوشتههایشان دیدهام، مثلاً نوشتهاند «به اشکال مختلف این مسائل دارد تکرار میشود؛ آن هم در آستانه سال تحصیلی که 16آذر هم در پیش است و دانشجویان هم دارند میروند دانشگاه و بهطور جمعی زندگی میکنند و واقعیتها را میبینند. بله این واقعیت به اشکال مختلف ادامه دارد و جامعه پاسخش و انتظارات خودش را در این تصویر سمبلیزه میکند.
سرويس تلگرام ErtebatM@
فيس بوك www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim
توییتر @ertebatm2013
گوگل پلاس Ertebat M
وبلاگ ertebatmostaghim.blogspot
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر