🎥قسمتی از سخنان مایک پنس معاون پیشین رئیسجمهور آمریکا تا ژانویه ۲۰۲۱ در گردهمایی مجاهدین در اشرف۳: 🔺جنبش مقاومت ایران بیش از هر زمان دیگری با رهبری خانم مریم رجوی قدرتمند است. 🔺کانونهای شورشی امروز مرکز امید مردم ایران هستند. 🔺برنامه ده مادهای خانم مریم رجوی، متضمن آزادی برای همهٔ مردم ایران است. 🔺رژیم ایران میخواهد مردم را فریب بدهد که گویا مردم ایران خواستار دیکتاتوری سلطنتی هستند. 🔺بهشما تضمین میدهیم که ما فریب این دروغ را نمیخوریم که این دیکتاتوری با یک دیکتاتوری سلطنتی عوض شود.
https://www.youtube.com/watch?v=idXiWuTZJrM #ارتباط_مستقیم #سی#خرداد ۱۳۶۰مرز تاریخی استبداد با آزادی https://twitter.com/ertebatm2013 #Iran #ایران #نه_شاه_نه_شیخ #سرنگونی #مجاهدین_خلق #WeSupportMEK #مسعود_رجوی #مریم_رجوی #قتلعام۶۷
سخنرانی در گردهمایی بهمناسبت آغاز چهلمین سال مقاومت سراسری
روز شهیدان و زندانیان سیاسی هممیهنان! شورشگران و قیامآفرینان، کانونهای شورشی! خانوادههای شهیدان و زندانیان سیاسی! سی
خرداد آغاز چهلمین سال مقاومت سراسری در برابر استبداد مذهبی، روز شهیدان و
زندانیان سیاسی و سالروز تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران، فرخنده و گرامی
باد.
بهخالقان این نقطه عطف بزرگ تاریخ معاصر، بهویژه به مسعود رجوی رهبر این قیام تاریخی، درود! *** بهنسل ۳۰ خرداد و کهکشان شهیداناش از اشرف و موسی تا صدیقه و ندا تا آخرین شهید کانونهای شورشی درود، درود، درود!
سی خرداد مرز میان استبداد و آزادی
در
تاریخ معاصر ایران، هیچ واقعهیی بهاندازه ۳۰ خرداد، مرزهای عمیق میان
جبهه آزادی و استبداد را بارز نکرده است و هیچ سرفصلی به این اندازه مایه
تکامل جامعه ایران در جهت آزادی و عدالت نشده است. این تقابل در درون جنبش مشروطه نیز وجود داشت؛ این تقابل در جنبش ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق فقید هم وجود داشت؛ اما در تاریخ یک سده اخیر هیچگاه به چنین مرزبندی آشکاری بالغ نشده بود.
پس ۳۰ خرداد، سره را از ناسره جدا کرد. میان دو مسیر، دو سرنوشت و دو افق تاریخی مرزبندی کرد: مرز میان استبداد و آزادی، مرز میان خرافه و ارتجاع با اسلام آزادی و رهایی، مرز میان اپورتونیسم و چپنمایی و ژستهای میان تهی، با فداکاری و قیمتدادن، مرز میان سر خم کردن در برابر فاشیسم دینی و همجبهه شدن با شیخ و شاه با مرزهای سرخ و شعلهور ایستادگی، سرفرازی و سربداری. مرز میان آنچه نباید کرد و آنچه باید کرد. مرز
میان تسلیم و سازش با مقاومت به هرقیمت و مرز میان ندامت و توابگری با
مجاهدت و مبارزه و ایستادن بر سر موضع یعنی بر سر عهد و پیمان و اصول
خدشهناپذیر. ۳۰
خرداد به لحاظ تاریخی آن روی سکه و نقطه مقابل ۲۸ مرداد است. در ۲۸ مرداد
۱۳۳۲ احزاب زمانه در انفعال و یاس فرو رفتند و از دور خارج شدند. اما در ۳۰
خرداد به وضوح وروشنی میتوان دید که در ایستادگی ومقاومت: از آن ماست
پیروزی، از آن ماست فردا ... دو
روز پیش رئیس جمهور فرانسه، امانوئل ماکرون، در هشتادمین سال فراخوان
ژنرال دوگل به مردم فرانسه برای شورش علیه سازش و تسلیم و برای ادامه
مقاومت، فراخوان او به زنان و مردان با اراده را یادآوری کرد که هرگز شکست
را نپذیرند و به تسلیم تن ندهند.
هموطنان، دوستان گرامی، آینه
تاریخ ۴۰ ساله، ضرورت و حقانیت ۳۰ خرداد را بهروشنی نشان میدهد و
بههمین دلیل بعد از گذشت این همه سال، ۳۰ خرداد غبار کهنگی نپذیرفته است:
در
فردای ۳۰ خرداد، دادستانی انقلاب خمینی، با انتشار عکسهای دختران ۱۶ ـ ۱۷
ساله هوادار مجاهدین که اعدام شده بودند، از خانوادهها خواست که برای
شناسایی پیکر فرزندانشان مراجعه کنند. زیرا
آنها بدون گفتن نامشان، خود را مجاهد خلق با آدرسی در قلب خلق معرفی
کرده و تا لحظه تیرباران فریاد میزدند: ”زنده باد آزادی”.
چاپ این عکسها در روزنامههای آن زمان، در وهله اول سفاکی و سنگدلی خمینی و پاسداران او را فاش کرد. اما
گذشت تاریخ، حقیقت بالاتری را هم ظاهر کرد: آن دختران کم سن و سال، آن
مشتهای گرهکرده، آن فریادهای زنده باد آزادی و حتی نگفتن نامهایشان به
جلادان، الگوی تازه و شگفتی در دنیای انقلابها ارائه کرد. الگویی
بینام و نشان، معصوم و مظلوم، از جانگذشته، ضد تمام عیار خمینی و از
همه مهمتر بهقول خمینی بر سر موضع، یعنی تسلیمناپذیر و پایدار. ترجمه
تاریخی آن در یک کلمه این است: شکست ناپذیر.
آنها
طلایهداران نسل نویی بودند که به میدان مبارزه و انقلاب ایران گام
نهادند. برای شکستن بنبست زمانه و برای مقاومت در برابر مهیبترین نیروی
ارتجاعی تاریخ ایران بهپا خاستند. مدعیان
رنگارنگ پیشین و ایدئولوژیهایی که دیگر کشش و ظرفیتی نداشتند، از چرخه
تاریخ خارج شدند. نسل نویی پا بهصحنه گذاشت که از روز اول بنای کارش
قیمتدادن بود.
مرجان
عزیزم که در همین ماه بهسوی خدا پرکشید و میلیونها نفر از هموطنانمان
از او و هنر و تعهدات مبارزاتیاش تجلیل کردند، درباره دوران اسارتش گفت:
در سلول، زن جوانی را دیدم که اسمش شهین بود. بیست و چهار پنج سال بیشتر
نداشت و او را تازه پس از تولد فرزندش از بیمارستان اوین به بند آورده
بودند. او میگفت همسرش قبل از اعدام خواسته که اسم نوزادشان را به نام
خواهرش که در پنج مهر شهید شده بود، سولماز بگذارند. مرجان
گفت: روزی که میخواستند شهین را برای اعدام ببرند، پیشانی سولماز کوچک را
بوسید. او در خواب بود و در آغوش مادرش درست مثل مجسمه مریم مقدس میکلآنژ
شده بود. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم؛ صورتام را میان دستهایم مخفی کردم
تا صدای گریهام را نشنوند. تا این که با دستی که شهین به سرم کشید به خودم
آمدم. لحظهیی به چهره آرام ولبخند تلخی که به لب داشت خیره شدم. او
سولماز را توی بغلم گذاشت و رفت ...
نظیر این صحنهها هزاران بار در شکنجهگاههای خمینی و خامنهای اتفاق افتاده است. قتلعام
۳۰هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷ که ۹۰ درصد آنها مجاهدین بودند، از
قلههای رفیع فداکاری برای آزادی است. این قتلعام، جنایتی مثل کشتارهای
قومی یا نژادی نبود که قربانیان بدون توجه به مواضع و اعتقادات و
انتخابهایشان هدف قرار بگیرند. بلکه چنانکه در حکم خمینی تصریح شده بود،
هر حلقآویز از انتخاب یک بهیک زندانیان عبور میکرد تا روشن شود کدام یک
بر سر موضع خود ایستادهاند. این مهمترین وجهی است که قتلعام ۶۷ را از همه کشتارهای جمعی متمایز میکند. در
حقیقت خمینی، طرح ریشهکنی و انهدام تمام عیار مجاهدین را به اجرا گذاشت.
اما بهرغم دریای خونی که جاری کرد، در تلاش خود برای از بینبردن مجاهدین
شکست خورد. در
عین حال قتل عام ۶۷ همان مرزبندی ۳۰ خرداد را برجسته کرد. یعنی ترسیم
مرزسرخ میان مجاهدان و مبارزان راه آزادی با دشمنان آرمان آزادی. نسل
شورشگری که در قیامهای مردم ایران سربرافراشته از حقانیت همان خونها
شکوفا شده است. آن
خونها همچنان در جوشش است و در سالگرد قتل عام ۶۷، مردم و مقاومت ایران
عهد میکنند که جنبش دادخواهی را تا محاکمه سران رژیم ولایت فقیه در پیشگاه
مردم ایران ادامه دهند.
در
آستانه ۳۰خرداد، خمینی خطاب به مجاهدین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک
احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید
حاضر بودم با شما تفاهم کنم…» معنی
عملی حرف او همچنانکه همان روز مجاهدین به درستی دریافتند این بود که
وصیت نامههایتان را بنویسید، برای اسارت وشکنجه در قفس و تابوت و واحدهای
مسکونی آماده شوید، پیکرهایتان از صخرههای چهارزبر آویزان میشود، حتی در
اشرف در آن سوی مرزهای ایران نیز اگر پایداری کنید، بمباران و موشکباران و
تیغ و تبر و رفتن به زیر هاموی و لودر و شکنجه صوتی با ۳۲۰بلندگو در پیش
است. در
پاکستان و ترکیه و ایتالیا و سوئیس هم ترور خواهید شد. در آلبانی و فرانسه
هم دیپلمات-تروریستها با مزدورانشان برایتان بمب و مواد انفجاری هدیه
میآورند. با معجونی از شیطانسازی تا نتیجه بگیرند باز همین رژیم از
مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بهتر است!
حالا
مجاهدین را در آینه درخشان مقاومت ۴۰ ساله مردم ایران نگاه کنید که چگونه
در قتلعام ۶۷، هزار هزار بر حلقههای دار بوسه زدند، و بین تسلیم و نام و
راه مسعود رجوی، او را یعنی راه آزادی و مقاومت را برگزیدند. آری، از هزار احتمال یکی هم پیش نیامد که از نبرد دست بردارند و دست برنخواهند داشت تا روز آزادی ایران.
طی
روزهای پنجشنبه و جمعه، ۱۹ و ۲۰خرداد ۱۴۰۱ شاهد یک کارزار حماسی بین
مأموران وزارت بدنام اطلاعات رژیم با ایرانیان آزاده و خانوادههای دادخواه
در مقابل دادگاه استکهلم در سوئد بودیم؛ جایی که شاهدان و شاکیان
قتلعام۶۷ علیه دژخیم حمید نوری شهادت دادند.
نظام قتلعام، واخورده و تحقیرشده از محاکمهٔ یکی از قصابانش
در دادگاه استکهلم، با یک فاز تأخیر اقدام به برگزاری یک سیرک در محل
دادگاه کرد. این سیرک سه نفره (یک مزدور وزارتی همراه با دو مزدور
غیرایرانی اجیر شده) با آب و تاب تمام در خبرگزاریها و سایتهای حکومتی
بزرگنمایی شد و انعکاس یافت.
گردانندهٔ این سیرک یکی از تشکلهای دستساز و پیشانی سیاه وزارت اطلاعات به نام «بنیاد هابیلیان» بود.
«هابیلیان»!
با
شنیدن این نام بیاختیار داستان هابیل و قابیل، فرزندان حضرت آدم در ذهن
تداعی میشود. با این تفاوت که در کاربرد این نام یک جعل بزرگ تاریخی صورت
گرفته است. هابیل توسط قابیل کشته شد. هابیل در فرهنگ بشری، نماد یک
مظلومیت تاریخی است. جعل و دجالیت در اینجاست که جلادان و شکنجهگران وزارت
اطلاعات [قابیلهای حاکم] خود را «هابیل» مینامند تا ۱۲۰هزار خون بهناحق
ریخته از پیکر شهیدان انقلاب نوین ایران را بپوشانند و پایمال کنند.
سرکردهٔ
این انجمن بنیاد دستساز وزارت اطلاعات، دژخیمی بهنام جواد هاشمینژاد
است. او که مجاهدین را برای نظام «بسیار خطرناک»! میبیند پیرامون اثرگذاری
آنها بهعنوان شرط ذهنی در بالغ کردن موقعیت انقلابی جامعهٔ ایران به قیام
و سرنگونی میگوید: «اصل کار [مجاهدین] به این شکل است که حتی یک اعتراض
عادی صنفی را به یک وضعیت غیرعادی تبدیل کنند در بسیاری از موارد در چند
ماه گذشته شاهد بودیم که [مجاهدین] از یک اعتراض صنفی یک معضل امنیتی ایجاد
کرده و... در اعتراضات اخیر هم [مجاهدین] بهدنبال تکرار تجربههای قبلی
هستند» (سایت حکومتی دانا. ۱۳تیر ۹۷).
وظیفهٔ
این نهاد در ساختار سرکوبگرانهٔ ولایت فقیه، شیطانسازی از مجاهدین با
فیلمسازیهای آنچنانی، انتشار کتابهای نوشته شده از سوی بریده مزدوران یا
تهیه شده از متن بازجوییهای شکنجهگران و نیز برگزاری نمایشگاه است.
یک سیرک و چند پیام
برگزاری یک سیرک تحت عنوان نمایشگاه «قربانیان ترور» از طرف این بنیاد در مقابل دادگاه استکهلم چند پیام موازی در بر دارد:
۱ـ
نظام قتلعام بعد از برگزاری دادگاه حمید نوری و در آستانهٔ صدور حکم،
قافیه را باخته و دریافته است که اقداماتش برای زد و بند یا تهدید و فشار
برای تأثیرگذاری در این حکم راه به جایی نخواهد برد. با این نمایشهای
رقتانگیز میخواهد شکست را بپوشاند.
۲ـ
برگزاری این نمایش مضحک، اعترافی معکوس به نقش برجستهٔ مجاهدین و
کانونهای شورشی در بالغ کردن موقعیت انقلابی به فوارههای قیام در شهرهای
عاصی ایران است. در شرایطی که سلسله عملیات کانونهای شورشی در داخل کشور
امنیت و اقتدار عنکبوتی رژیم را سوراخ سوراخ کرده و نفوذپذیری آن را برملا
نموده، چنین واکنشی جز استیصال مرگبار را تداعی نمیکند.
۳ـ
این نمایش رسوا یک مصرف داخلی نیز دارد. پس از محاکمهٔ دژخیم حمید نوری و
بهخصوص بعد از کارزار بزرگ افشای قضاییهٔ جلادان میخواهد به شکنجهگران و
زندانبانان روحیه تزریق کند.
خروش و غیرت جنبش دادخواهی
حضور
فعال و سرزندهٔ ایرانیان آزاده و خانوادههای قتلعامشدگان تابستان ۶۷ در
مقابل دادگاه حمید نوری، سیرک برنامهریزی شده را به هم زد. دستگاه
اطلاعاتی رژیم و مزدوران اجارهیی او پیشبینی چنین واکنشی را نکرده بودند.
پیشقراولان دادخواه بهمحض باخبر شدن از توطئهٔ رژیم کار و بار و زندگی
معمول خود را رها کرده و بهسرعت خود را به محل رساندند. آنها اثبات کردند
که نخواهند گذاشت ثمرهٔ ۹ماه پایداری تحسینبرانگیزشان در سرمای
استخوانسوز و باد و بوران بههدر برود. به مزدوران وزارت اطلاعات و به
اربابان آنها در تهران شیرفهم کردند که خون ۳۰هزار سربدار آزادی، صاحب و
نگاهبان دارد.
آنها
همچنان که سناریوی کثیف هویتزدایی از شهیدان قتلعام را به شکست کشیدند،
این بار نیز با واکنش برقآسای خود درسی جانانه به خامنهای، رئیسی و
اطلاعات بدنام دادند.
سیلی آتشین آنان بر بناگوش سیرکچرخانان
ولایی غیرت و غرور انقلابی ایرانیان آزاده را در خارج از کشور به تماشای
جهانیان گذاشت. ثابت کرد که حقوقبشر را نمیتوان به سخره گرفت. نمیشود
دست رژیمی تا مرفق غرق در خون آزادیخواهان باشد و در همان حال قربانیان خود
را تروریست بنامد. جهان حساب و کتاب دارد. غیرتی که اینچنین بساط آنها را
در خارج از کشور برمیچیند ـ در هیأت خلقی دلاور و قیامآفرین ـ سرنگونی
را بیتردید در لحظهٔ موعود رقم خواهد زد.
#ارتباط_مستقیم درهم کوبیدن سیرک مزدوران وزارت اطلاعات توسط هموطنان #شورشگران در #سوئد.#گفتگو با محمود ائمی و حسین داعی الاسلام https://twitter.com/ertebatm2013 # #Iran #ایران #نه_شاه_نه_شیخ #سرنگونی #مجاهدین_خلق #WeSupportMEK #مسعود_رجوی #مریم_رجوی #قتلعام۶۷ #رئیسی_جلاد۶۷
وحدت و اتحاد نیروها برای سرنگون کردن
حکومت آخوندی و برای آزادی و دموکراسی خیلی خوبست. همه در لفظ بهدنبال آن
هستنـد. بسیاری حسـرت میخورند و زبان حالشان این است که ”آنچه یافت می
نشود، آنم آرزوست“ .
اما واقعیت این است که وحدت و اتحاد، مفت
و مجانی به دست نمیآید. امری است قانونمند که درمان و راهحل علمی خود را
دارد. به اختصار، در علم اجتماع و دانش مبارزه و انقلاب، ”مبنای لازم“ و
”شرط کافی“ خود را میخواهد.
مبنای لازم، در مشی تغییر و سرنگونی
خلاصه میشود. یعنی ابتدا باید به این سؤال جواب داد که چگونه و از چه
طریقی میخواهید این رژیم را با سپاه پاسدارانش تغییر بدهید و سرنگون کنید؟
اینجاست که با توجه به تجربهٔ ۴۰ساله، حرفهای مفت خشونت پرهیز و طیف
راهحلهای بیهزینه رنگ میبازد و حقانیت کانونها و شهرهای شورشی و ارتش
آزادیبخش ملی اثبات میشود.
شرط کافی در اصل وحدت و همبستگی نیروهای جبهه خلق خلاصه میشود. وحدت و همبستگی برای استقرار یک نظام جمهوری دمکراتیک و مستقل، مبتنی بر جدایی دین از دولت.
اینجاست که با توجه به تجربهٔ یکصد سال
گذشته، اصل پایهیی ”نه شاه- نه شیخ“ بهمعنی نفی هر گونه دیکتاتوری و
وابستگی نتیجه میشود. این تنها سیاست ملی و میهنی برای ایران و ایرانی و
ملیتهای تحت ستم مضاعف است. هر چیزی غیر از این فریب و غیرواقعی است.
آن چه را ۴سال پیش در بارهٔ مشی سرنگونی و اتحاد و همبستگی به استحضار هموطنان رساندم، یادآوری میکنم:
«گفتهایم و تکرار میکنیم که سرنگونی
و تغییر رژیم، وظیفه و کار ما، و برعهده ما و مردم ما و پیشآهنگ انقلابی
خلق ماست. با کانونها و شهرهای شورشی...
در این راستا چگونه میتوان شعلههای قیام را به یکدیگر گره زد تا آتشفشانی برانداز و بنیانکن بپا شود؟ پاسخ در «هَمه
با هم» باسمهای خمینی در جریان انقلاب ضدسلطنتی نیست. منظور او «همه با
من» بود. اتحاد و همبستگی، در میدان عمل برای سرنگونی استبداد دینی موضوعیت
پیدا میکند و محک میخورد. این بهگونهیی درونجوش و قانونمند، صفوف را
تصفیه و از شیخ و شاه، از استبداد و وابستگی، و از فرصتطلبی و میوهچینی و
موجسواری، پالایش میکند.
اینچنین، طلای ناب وحدت از بوتهٔ آزمایش در میدان عمل عبور میکند والا سره از ناسره هیچگاه تمیز داده نخواهد شد.
بنابراین پاسخ پیشتاز، جنگ صد برابر و شورشگری حداکثر است. آنقدر که دشمن را به عقبنشینی وادار کند.
آنقدر که بند از بند رژیم بگسلد... این است استراتژی قیام و سرنگونی» (۴ تیر ۱۳۹۷).