۱۳۹۸ اردیبهشت ۹, دوشنبه
ارتباط مستقیم فعالیت مالی سپاه تروریستی ایران مجید حریری
ارتباط مستقیم فعالیت مالی سپاه تروریستی ایران مجید حریری//تلگرام https://telegram.me/Ertebat_M
فیسبوک
https://www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim-1052371034793113/
توییتر
https://twitter.com/ertebatm2013
یوتوب
https://www.youtube.com/user/ertebatm
گوگل پلاس Ertebat M -
https://plus.google.com/u/0/103832381529424010942
اینستاگرام https://www.instagram.com/ertebatm/
وبلاگ https://ertebatmostaghim.blogspot.com/
#IranProtests #مریم_رجوی #No2Rouhani #MEK #Rajavi #Iran #FreeIran #مجاهدین #PMOI #المعارضه_الایرانية #ایران
فیسبوک
https://www.facebook.com/Ertebat-Mostaghim-1052371034793113/
توییتر
https://twitter.com/ertebatm2013
یوتوب
https://www.youtube.com/user/ertebatm
گوگل پلاس Ertebat M -
https://plus.google.com/u/0/103832381529424010942
اینستاگرام https://www.instagram.com/ertebatm/
وبلاگ https://ertebatmostaghim.blogspot.com/
#IranProtests #مریم_رجوی #No2Rouhani #MEK #Rajavi #Iran #FreeIran #مجاهدین #PMOI #المعارضه_الایرانية #ایران
۱۳۹۸ اردیبهشت ۳, سهشنبه
احسان اقبال:عمهجان وزارتی!
احسان اقبال:
عمهجان وزارتی!
- ایران
- 1398/02/02
احسان اقبال
روزی عمویم عارف اقبال من را که تازه ۴ساله
شده بودم، برای موتورسواری ترک موتور خودش به بیرون برد. این تنها خاطرهای
بود که از وی بهیاد داشتم. بعدها که بزرگتر شدم، برایم تعریف کردند که
این خاطره مربوط به صبح روز ۳۰خرداد سال۱۳۶۰در تهران بوده است. همان روزی
که مجاهدین و هوادارانشان بعد از دو سال نیم مبارزه افشاگرانه سیاسی علیه
خمینی با دهها شهید و انبوه مجروح و مصدوم و هزاران زندانی، تظاهرات بزرگ
۵۰۰هزار نفرهیی را در تهران برگزار کردند. سرفصل سرفصلها، سرآغاز مقاومت
انقلابی علیه رژیم آخوندی.
مجاهد شهید عارف اقبال
عمو عارفم در همان روز مورد اصابت گلوله
دژخیمان رژیم قرار گرفت، پاسداران از درمان او در بیمارستان جلوگیری کردند و
او که با رها کردن تحصیلاتش در خارج کشور به ایران بازگشته بود، همراه با
شمار دیگری از مجاهدین به شهادت رسید.
عارف اقبال - دانشجو
از جمله شماری از خواهران میلیشیا که قبل از
اعدام حتی نامشان را نیز به دژخیمان نگفتند و رژیم تصاویر آنها را برای
شناسایی توسط خانوادههایشان در روزنامه حکومتی اطلاعات منتشر کرد.
دستگیر شدگان تظاهرات ۳۰خرداد که بدون احراز هویت تیرباران شدند
روزنامه اطلاعات ۳۱خرداد۱۳۶۰
سالها بعد که خودم به مجاهدین پیوستم، تازه
فهمیدم که عارف شهید چه انتخاب سخت و در عینحال پرافتخاری کرده است. او
که در آمریکا و انگلستان تحصیل میکرد، با کنار گذاشتن منافع فردی و
تحصیلات و امکان برخورداری از یک زندگی مرفه، برای آزادی و رفاه خلقش به
میهن خود بازگشت و سرانجام به شهادت رسید. خودم هم سالها بعد از شهادت
او، همین انتخاب را کردم و شکرگزارم که تا به امروز به عهدم با خدا و خلق
استوار ماندهام و حضور در جمع مقدس مجاهدین و خدمت به خلق قهرمان و
محنتزده ایران را بالاترین منت و افتخار دنیا و آخرت خود میدانم.
بله، همهچیز از یک انتخاب میگذرد. آنهم
با آگاهی کامل. آخر انسان انتخابگر و صاحب اراده و اختیار است؛
مسلوبالاختیار و در قیدوبند غرایزش نیست. وجه تمایز اصلی آن با حیوانات هم
همین است. من انتخاب میکنم پس هستم و ما مجاهدین میگوییم: من انقلاب
میکنم پس هستم.
انقلاب بهمعنی دگرگونی ارزشهای کهنه با
ارزشهای نوین؛ جایگزینی تحجر و ارتجاع و خودپرستی با فدا و صداقت و
ارزشهای انسانی و توحیدی. انسانی که هرلحظه با انتخاب و از روی نیازمندی
خودش برای پاسخگفتن به عهد و پیمانهایش، تصمیم میگیرد تأثیرگذار و
تعیینکننده باشد، منفعل نباشد، شرایط را تغییر بدهد، زنگارهای استثماری را
از ذهن و ضمیرش بزداید و با بازگشت به اصل خویشتن خداگونه خود که رهایی از
هر گونه استثمار و بندگی است، انرژیها و توانمندیهای لایزالش را صرف
آرمانش کند، در یککلام خود را رها میکند تا با استخراج انرژیهای انسانی
نهفته در ذاتش، به دیگران خدمت کند.
من در نیمه بهمن ۱۳۹۲جزء آخرین گروههای
۱۰۰نفری که دولت آلمان با تلاشهای بیوقفه خواهر مریم پذیرفته بود به
آلمان بیایند، از لیبرتی به آلمان منتقل شدم. تعداد کسانی که مثل من
پاسپورت قدیمی پناهندگی آلمان داشتند اما تاریخ آن سپری شده بود، خیلی
بیشتر بود. اما اسم من را هم بهرغم مخالفتهای متعدد خودم وارد همین لیست
کرده بودند. وجدانم رضایت نمیداد که دوست و یار و همرزم دیرینهام مجاهد
قهرمان امیرمسعود نظری که او هم مثل من پاسپورت پناهندگی قدیمی آلمان را
داشت در ۱۰شهریور همان سال در اشرف شهید بشود ولی من به آلمان بیایم.
مجاهد شهید امیر نظری و پیکر او در مقابل مسجد فاطمه زهرا در اشرف
برای متقاعد کردن من، مسئولانم نشستهای متعددی گذاشتند تا عازم سفر به آلمان شدم.
در دیدارهای همان ایام در لیبرتی با هیأت
آلمانی و با کمیساریا، همه میدانستند که خواهر مریم و سازمان و وکلای آن
خواهان انتقال ۳۰۰نفر به آلمان بودند و اقدامات زیادی انجام شده بود. اما
دولت آلمان فقط ۱۰۰نفر را قبول کرده بود که هیأت آلمانی با همه آنها در
لیبرتی مفصل مصاحبه کرد. در این فاصله از شروع پروژه در تیر ۱۳۹۲تعدادی هم
شهید شده بودند که هر کدام یک موضوع جداگانه است.
در چارچوب همین پروژه بود که من به آلمان آمدم و در حال حاضر هم پناهنده سیاسی در آلمان هستم.
اما چند روز پیش خواندم که یک «عمهجان
وزارتی» منرا از جمله جوانانی خوانده که مجاهدین «با زدوبندهای پشت پرده
با دولت فرانسه، به فرانسه آوردند»!
عمهجان وزارتی که نوشتههایش تماماً همان
انسان «مسلوبالاختیار» را تداعی میکند، علاوه بر ادعای مضحک زدوبند پشت
پرده مجاهدین با فرانسه که مستقیم یا غیرمستقیم توسط وزارت اطلاعات آخوندی
به او دیکته شده، مدعی است که من اجازهای «برای تماس با دیگران و یا
نزدیکترین افراد فامیل و خانواده» ندارم و «حتی محروم از شرکت در مراسم
ترحیم» مادربزرگم بودهام!
نه برای پاسخگویی به یاوههای عمهجان
وزارتی، بلکه برای تودهنی به اربابان وزارتی «پشت پرده» و سیرک «جلوی پرده»
تحت پوش خانواده که ما با آن در اشرف و لیبرتی با ۳۲۰بلندگویش خیلی آشنا
هستیم، چند نکته را میگویم:
اولاً که منبعد از آمدن به آلمان و دریافت
پاسپورت پناهندگی این کشور توانستم به فرانسه بروم و برخلاف ادعاهای
عمهجان وزارتی در فروردین سال ۱۳۹۳با مادربزرگم دیدار کردم.
ثانیاً، من چندی قبل از فوت مادربزرگم در بیمارستان به عیادتش رفتم؛ و بعد از درگذشتش بر سر مزارش نیز حاضر شدم.
بنابراین تقصیر من نیست که گزارش آن از پشت پرده به جلوی پرده و روی سن وزارتی نرسیده است!
مزار سرژی
ثالثاً، با افتخار میگویم که حاضر نشدم و
نخواهم شد که به نجاست عمهجانهای وزارتی آلوده بشوم و به همین دلیل جدای
از آنها و نجاست آخوندی که میدانم پدربزرگ و مادربزرگ مرحوم من از آن
بیزار بودند، بر سر مزار پدربزرگ و مادربزرگم رفتم. این اسباب شادی روح
آنها و مایه شرف و افتخار ابدی من بهعنوان یک مجاهد خلق است که برای
مرزبندی با دشمن و مزدوران و نوچههایش، همواره خود را بهلحاظ سیاسی و
ایدئولوژیکی مطهر نگهدارم. آخر خانواده حقیقی من یاران مجاهدم و خلق
قهرمان ایران است. خانواده حقیقی من همان سیلزدگانی هستند که سپاه
خامنهای (مسبب اصلی این همه ویرانی در جریان سیل)، بهجای حداقل رسیدگی
به آنها برای حفظ «امنیت نظام» سرکوبشان میکند. خانواده حقیقی من یاران
اشرفنشانی هستند که در سرما و گرما در چهارگوشه جهان صدای مردم ایران و
کانونهای شورشی را به گوش جهانیان میرسانند؛ همان ایرانیان آزادهای که
در برنامههای همیاری ملی با سیمای آزادی، داروندارشان را نثار تلویزیون
ملی ایران میکنند و من و همه اعضای این مقاومت تا ابد مدیو نشان خواهیم
بود.
رابعاً، دیدم همان عمه وزارتی گستاخیهایی
هم به پهلوان مسلم اسکندر فیلابی مسئول کمیسیون ورزش شورای ملی مقاومت کرده
است. پهلوان فیلابی که از نزدیک با او آشنایی دارم و عمیقاً به او عشق
میورزم، مظهر و پهلوان «نه شاه، نه شیخ» و وارث بازوبند پهلوانی
جهانپهلوان تختی است. او بخشی از شرف و افتخار مردم ایران است و جایگاهش
در تاریخ ایران و مبارزات مردم ایران برای آزادی، با دهان آلوده و نجس
عمهجان وزارتی خش برنمیدارد. یکی از افتخارات من این است که در مراسم
اهدای بازوبند پهلوانی به ارتش آزادیبخش (که عمه آنرا مدال قهرمانی
نامیده) حضور داشتم و شاهد آن صحنه تاریخی بودم.
حال مضحکتر از ادعاهای فوقالذکر، ادعاهای
مزدوری است که در استقبال از لجننامه عمهجان وزارتی نوشته که چرا پهلوان
فیلابی فرزندان خودش را به آلبانی و قرارگاه سرنگونی نمیفرستد! این
بیچارگان، مادون این فهم و عاجز از این دیدگاه انسانی و مبارزاتی هستند که
کارزار سرنگونی – برخلاف مأموریتهای دلاری وزارتی – داوطلبانه است و
«فرستادنی» یا موروثی و دستوری نیست.
آخر و عاقبت پیش پای سگ چو خوک افتادن، همین است که از فهم قدرت و توان انتخابگری انسان هم عاجز بشوی.
اما اصل موضوع این است که اشرف در هرکجا که
باشد هدف اصلی حمله و هجوم و شیطانسازیهای دشمن و مزدورانش است؛ چون امید
ملتی اسیر برای خلاصی از شر رژیم ولایتفقیه است.
به یاد میآورم که برادرم طاهر در مقالهیی
تحت عنوان «من از مبارزهام لذت میبرم» که در زندان لیبرتی نوشته بود فاش
کرد که آن یکی عمهجان وزارتی (همان بیعاطفه بداقبال) از طریق کمیساریا
«پیغامی» را برایش فرستاده بود. پیغامی برای تسلیم و پیش پای سگ چو خوک
افتادن که طاهر پس زده بود. زیرا هر گونه پیغامی از کاربران وزارت بدنام
دون شأن مجاهدین است. علاوه بر این طاهر ترفندهای اطلاعات آخوندی را برای
خانمهای مصاحبهکننده بازگو کرده بود. اینیکی عمه وزارتی همان کسی است که
وقتی لیبرتی زیر موشکباران و تهدیدات تروریستی بود، از یکطرف لیست
افرادی را که به آلبانی منتقل میشدند و فقط در اختیار کمیساریا و دژخیمان
عراقی بود، منتشر میکرد و جان و امنیت مجاهدین را به خطر میانداخت و از
آنطرف به مجاهدین خرده میگرفت که چرا افراد را بهزور در عراق
نگهداشتهاند!
آخر چنین خودفروختگانی، مبارزه با رژیم
ولایت را «اجباری» و پیوستن به کانون این مبارزه را «فرستادنی» جلوه
میدهند تا روی دروغپردازیهای دستوری را بپوشانند. از عجایب اینکه مدتی
بود در لاک خود بودند، ولی وقتیکه شیطانسازیهای اخیر رژیم علیه مجاهدین و
اشرف۳در اینجا و آنجا شکست خورد و حتی با حکم قضایی مفتضح شد، عمه جانهای
وزارتی به یکباره از لاک سکوت درآمده و این دروغهای «اجباری» را نویسانده
شدهاند! در یککلام هیچ شکی ندارم که دیکته وزارت منفور است.
بهیاد دارم در ایام قبل از پیوستنم به
مجاهدین، در فرانسه همین عمه خانم را دیدم که نکات خندهآوری را در توجیه
بریدگی خود از مبارزه برایم بازگو میکرد و به من هم رهنمود میداد که
مواظب باش در آنجا (یعنی در اشرف) «آدمآهنی» نشوی! حال بنگرید که خودش
آدمآهنی ولایت شده است، بیعاطفه و بداقبال.
تفسیر سیاسی واخبار #ایران در شبکه ارتباط مستقیم
فیسبوک
توییتر
یوتوب
گوگل پلاس Ertebat M -
اینستاگرام https://www.instagram.com/ertebatm/
اشتراک در:
پستها (Atom)